غزل شمارهٔ ۲۱۹
ای به دل ها زده مژگان تو پیکانی چند
منت ناوک دلدوز تو بر جانی چند
گوشه چاک گریبانت اگر بگشایی
بشکنی رونق بازار گلستانی چند
تا بریدند بر اندام تو پیراهن ناز
بر دریدند ز هر گوشه گریبانی چند
جمع کن سلسلهٔ زلف پریشانت را
تا مگر جمع کنی حال پریشانی چند
یوسف دل که شد از چاه زنخدانت خلاص
از خم زلف تو افتاد به زندانی چند
تنگ شد جای ز بسیاری مرغان قفس
بودی ای کاش مرا قوت افغانی چند
ناصحا منع فروغی ز محبت تا کی
گو به آن مه نکند عشوهٔ پنهانی چند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به دل ها زده مژگان تو پیکانی چند
منت ناوک دلدوز تو بر جانی چند
هوش مصنوعی: عزیزم، چشمان تو همچون تیرهایی است که به دلها نفوذ میکند و محبت تو بر جانهای زیادی تاثیر گذاشته است.
گوشه چاک گریبانت اگر بگشایی
بشکنی رونق بازار گلستانی چند
هوش مصنوعی: اگر گوشهی گریبانت را باز کنی، زیبایی و جذابیت گلستان را چندین برابر خواهی کرد.
تا بریدند بر اندام تو پیراهن ناز
بر دریدند ز هر گوشه گریبانی چند
هوش مصنوعی: وقتی که پیراهن زیبای تو را از تن پذیرای تو کردند، از هر سمت، گوشهای از آن را با دقت و ظرافت بریدند.
جمع کن سلسلهٔ زلف پریشانت را
تا مگر جمع کنی حال پریشانی چند
هوش مصنوعی: دستت را به جمع کردن گیسوان نامنظم خودت بزن تا شاید بتوانی حال پریشانیت را نیز جمع و جور کنی.
یوسف دل که شد از چاه زنخدانت خلاص
از خم زلف تو افتاد به زندانی چند
هوش مصنوعی: دل من که وقتی از چاه عشق تو رهایی یافت، اکنون به خاطر زلفت در زندانهای دیگری گرفتار شده است.
تنگ شد جای ز بسیاری مرغان قفس
بودی ای کاش مرا قوت افغانی چند
هوش مصنوعی: تنگ شدن فضا به خاطر تعداد زیاد پرندگان و آرزو کردن برای داشتن نیرویی مانند افغانها، نشاندهندهی احساس محدودیت و نیاز به آزادی است. فرد از زندگی در قفس و کمبود جا نگران است و در دلش آرزو میکند که ای کاش از قدرت یا نیرویی برخوردار بود تا بتواند بر این محدودیتها فائق آید.
ناصحا منع فروغی ز محبت تا کی
گو به آن مه نکند عشوهٔ پنهانی چند
هوش مصنوعی: دوست عزیز، نصیحتکنندگان از عشق و محبت برحذر باشند. تا کی باید به آن ماه زیبا بگویند که این سحر و جاذبه پنهانی را متوقف کند؟

فروغی بسطامی