غزل شمارهٔ ۲۲۰
دادن باده حرام است به نادانی چند
کآب حیوان نتوان داد به حیوانی چند
گذر افتاد به هر حلقهٔ غم دوران را
مگر آن حلقه که ساقی زده دورانی چند
خون دل چند خوری زین فلک مینایی
ساغری چند بزن با لب خندانی چند
ایمن از فتنهٔ این گنبد مینا منشین
خیز و با دور قدح تازه کن ایمانی چند
راه در حلقهٔ پیمانه کشانت ندهند
تا سرت را ننهی بر سر پیمانی چند
کرم خواجه بهر بنده مشخص نشود
تا نباشد به کفش نامهٔ عصیانی چند
پای مجنون به در خیمهٔ لیلی نرسد
تا به سر طی نکند راه بیابانی چند
تشنه شو تا بخوری شربت آن چشمهٔ نوش
خسته شو تا ببری لذت درمانی چند
قصهٔ یوسف افتاده به چه دانی چیست
گر فتد راه تو در چاه زنخدانی چند
تا در آیینه تماشای جمالت نکنی
کی شوی با خبر از حالت حیرانی چند
بر سر زلف تو دیوانه دلم تنها نیست
که در این سلسله جمعند پریشانی چند
به تمنای تو ای سرو خرامان تا کی
سر هر کوچه زنم دست به دامانی چند
ترسم از چشم مسلمانکش کافرکیشت
بر در شاه فروغی کشد افغانی چند
دادگر داور بخشنده ملک ناصردین
که رسیدهست به فریاد مسلمانی چند
غزل شمارهٔ ۲۱۹: ای به دل ها زده مژگان تو پیکانی چندغزل شمارهٔ ۲۲۱: عید آمد و مرغان رهِ گلزار گرفتند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دادن باده حرام است به نادانی چند
کآب حیوان نتوان داد به حیوانی چند
هوش مصنوعی: دادن نوشیدنی به افرادی که نمیدانند چه کار میکنند، درست نیست؛ چون نمیتوان به چند حیوان آب داد و انتظار داشت که آنها از آن استفاده صحیحی داشته باشند.
گذر افتاد به هر حلقهٔ غم دوران را
مگر آن حلقه که ساقی زده دورانی چند
هوش مصنوعی: دوران زندگی به هر کجا که رفت و افتاد، اما آنجا که ساقی مشغول بادهنوشی است، دلیلی برای غمیدن وجود ندارد و لحظاتی خوش به وجود میآید.
خون دل چند خوری زین فلک مینایی
ساغری چند بزن با لب خندانی چند
هوش مصنوعی: چرا همواره باید از درد و رنجهای زندگی غمگین باشی؟ به جای آن، چرا بیشتر شاد نباشی و از لحظات خوب زندگی لذت نبری؟
ایمن از فتنهٔ این گنبد مینا منشین
خیز و با دور قدح تازه کن ایمانی چند
هوش مصنوعی: از خطرات و مشکلات این دنیا دلگیر نباش و برخیز. با نوشیدن یک فنجان شراب، ایمان و نشاطی تازه به خود بده.
راه در حلقهٔ پیمانه کشانت ندهند
تا سرت را ننهی بر سر پیمانی چند
هوش مصنوعی: به تو اجازه نمیدهند که در مسیر نوشیدن قرار بگیری تا نتوانی بر سر چند توافق و قرار بگذاری.
کرم خواجه بهر بنده مشخص نشود
تا نباشد به کفش نامهٔ عصیانی چند
هوش مصنوعی: اگر محبت و لطف آقایی برای کسی مشخص نباشد، این به خاطر آن است که نامهای از عصیان و نافرمانی در دست آن شخص نیست. در واقع، تا زمانی که نشانهای از نافرمانی نباشد، عشق و مهربانی او برای بنده روشن نمیشود.
پای مجنون به در خیمهٔ لیلی نرسد
تا به سر طی نکند راه بیابانی چند
هوش مصنوعی: شخصی مانند مجنون که عاشق لیلی است، هرگز نمیتواند پا به خیمهٔ او بگذارد مگر اینکه ابتدا راههای سخت و طولانی بیابانی را پشت سر بگذارد. در واقع، برای رسیدن به هدفی بزرگ و محبوب، باید از موانع و چالشهای زیادی عبور کرد.
تشنه شو تا بخوری شربت آن چشمهٔ نوش
خسته شو تا ببری لذت درمانی چند
هوش مصنوعی: تشنگی بکش تا از آن چشمهٔ شیرین بنوشی و خستگی را تجربه کن تا از لذت درمان بهرهمند شوی.
قصهٔ یوسف افتاده به چه دانی چیست
گر فتد راه تو در چاه زنخدانی چند
هوش مصنوعی: داستان یوسف را که میدانی چیست؛ اگر در مسیر تو به چاه زیبا رویی بیفتی چه میشود؟
تا در آیینه تماشای جمالت نکنی
کی شوی با خبر از حالت حیرانی چند
هوش مصنوعی: تا زمانی که به زیباییات در آینه نگاه نکنی، هرگز متوجه حالت شگفتزدهات نخواهی شد.
بر سر زلف تو دیوانه دلم تنها نیست
که در این سلسله جمعند پریشانی چند
هوش مصنوعی: دل من تنها نیست که برای زلف تو دیوانه شده است، زیرا در این جمع، افراد بسیاری هستند که دچار پریشانی و عاشقانهٔ مشابهی هستند.
به تمنای تو ای سرو خرامان تا کی
سر هر کوچه زنم دست به دامانی چند
هوش مصنوعی: تا کی برای رسیدن به تو، ای سرو زیبای باوقار، باید در هر کوچه و خیابان به دنبال تو بگردم و دستم را به دامن تو بسپارم؟
ترسم از چشم مسلمانکش کافرکیشت
بر در شاه فروغی کشد افغانی چند
هوش مصنوعی: من نگرانم که دشمنان و مخالفان در برابر قدرت و شجاعت مسلمانان، قدرت خود را نشان دهند و باعث بروز مشکلاتی شوند.
دادگر داور بخشنده ملک ناصردین
که رسیدهست به فریاد مسلمانی چند
هوش مصنوعی: داور عادل و بخشنده ناصرالدین شاه، به فریاد چند مسلمان پاسخ داده است.

فروغی بسطامی