گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۸

کاش می‌داد خدا هر نفسم جانی چند
تا به هر گام تو می‌کردم قربانی چند
چشم بد دور ز حسن تو پریچهره که کشت
حسرت خاتم لعل تو سلیمانی چند
چه غم از کشمکش گردش دوران دارد
هر که با چشم تو ساغر زده دورانی چند
ساقی چشم تواش باده به پیمانه نکرد
هر که بشکست در این میکده پیمانی چند
کسی از کافر چشم تو نپرسید آخر
کز چه رو ریخته‌ای خون مسلمانی چند
آه اگر دامن پاک تو نیارند به دست
خستگانی که دریدند گریبانی چند
از سر زلف پریشان تو معلومم گشت
که چرا جمع نشد حال پریشانی چند
بر نمی‌خورد دل از عمر گران‌مایهٔ خویش
که نمی‌خورد ز مژگان تو پیکانی چند
ای دریغا که به دامان تو دستم نرسید
با وجودی که زدم دست به دامانی چند
مژده ای دل که ز دیوان محبت امروز
از پی قتل تو صادر شده فرمانی چند
تا فروغی هوس چهرهٔ نیر دارد
پای تا سر شده آمادهٔ نیرانی چند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاش می‌داد خدا هر نفسم جانی چند
تا به هر گام تو می‌کردم قربانی چند
هوش مصنوعی: ای کاش خدا به من زندگی‌ام را می‌داد تا به ازای هر گامی که برای تو برمی‌دارم، جانم را فدای تو کنم.
چشم بد دور ز حسن تو پریچهره که کشت
حسرت خاتم لعل تو سلیمانی چند
هوش مصنوعی: چشمان حسود از زیبایی تو دور باشد، زیرا زیبایی تو آنقدر دلرباست که حسرت داشتن زیبایی تو در دل افراد زیادی مانند سلیمان باقی مانده است.
چه غم از کشمکش گردش دوران دارد
هر که با چشم تو ساغر زده دورانی چند
هوش مصنوعی: هر کسی که با نگاه تو خوشی را تجربه کرده، نباید نگران سختی‌ها و تقلاهای زندگی باشد.
ساقی چشم تواش باده به پیمانه نکرد
هر که بشکست در این میکده پیمانی چند
هوش مصنوعی: ای ساقی، چشمان تو به من باده‌ای نداده‌اند. هرکسی که در این میکده پیمانی را شکسته، باید چندین پیمان را تجربه کرده باشد.
کسی از کافر چشم تو نپرسید آخر
کز چه رو ریخته‌ای خون مسلمانی چند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از این کافر نگفت که چرا تو به خاطر چه علتی خون مسلمانان را ریخته‌ای.
آه اگر دامن پاک تو نیارند به دست
خستگانی که دریدند گریبانی چند
هوش مصنوعی: ای کاش افرادی که خسته هستند و دچار زحمت و ناملایمات زندگی شده‌اند، به دامن پاک تو تعرض نکنند و آن را نچینند.
از سر زلف پریشان تو معلومم گشت
که چرا جمع نشد حال پریشانی چند
هوش مصنوعی: از درهمی و آشفتگی زلف‌های تو متوجه شدم که چرا حال پریشان و آشفته من هرگز بهبود نیافته است.
بر نمی‌خورد دل از عمر گران‌مایهٔ خویش
که نمی‌خورد ز مژگان تو پیکانی چند
هوش مصنوعی: دل من از عمر باارزش خود ناراحت نیست، چون که تیرهای عشق تو از چشمانت به من می‌رسد.
ای دریغا که به دامان تو دستم نرسید
با وجودی که زدم دست به دامانی چند
هوش مصنوعی: آه، ای کاش که نتوانستم به آغوشت برسم، با اینکه تلاش کردم و به دامن چندین نفر دست زدم.
مژده ای دل که ز دیوان محبت امروز
از پی قتل تو صادر شده فرمانی چند
هوش مصنوعی: خوشحالی کن ای دل، زیرا امروز از جانب دیوان عشق برای انتقام تو دستورهایی صادر شده است.
تا فروغی هوس چهرهٔ نیر دارد
پای تا سر شده آمادهٔ نیرانی چند
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت چهره‌ای اشاره دارد که همچون نوری درخشان است و همه چیز را تحت تاثیر قرار می‌دهد. شخصی که توصیف می‌شود، به طور کامل آماده و مهیای مواجهه با جذابیت و جاذبه‌های عشق و زیبایی است. چنین شخصی تمام وجودش در جستجوی عشق و زیبایی است و به نظر می‌رسد که در پی تجربه‌ای شگفت‌انگیز است.

حاشیه ها

1392/11/03 16:02
ندا

سلام. بیت اول مصرع دوم ایراد وزنی دارد. گویا "هر" جا افتاده
درستش باید این باشد:
تا به هرگام تو می کردم قربانی چند

1398/10/02 18:01

چشم بد دور ز حسن تو پریچهره که گشت----درست است