گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۷

ای بندهٔ بالای تو زرین کمری چند
منت کش خاک قدمت تاجوری چند
سر منزل عشاق تو جانیست که آنجا
بالای هم افتاده تنی چند و سری چند
هم از سر عشاق و هم از سینهٔ مشتاق
عشق از پی شمشیر تو دارد سپری چند
بر روی کسی بخت گشاید در دولت
کو منظر زیبای تو بیند نظری چند
مست آمدم از میکدهٔ عشق تو بیرون
تا واقف از این نکته شود بی خبری چند
تا بر غم روی تو گشادم در دل را
بر روی من از عیش گشادند دری چند
فریاد که شد از دل سنگین تو نومید
آهی که در آن بود امید اثری چند
یا تلخ مکن کام من از زهر تغافل
یا آن که بیار از لب شیرین شکری چند
اکنون که تر و خشک جهان قسمت برق است
آن به که فراهم نکنی خشک و تری چند
بیداد بتان خون مرا ریخت فروغی
افغان که شدم کشتهٔ بیدادگری چند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بندهٔ بالای تو زرین کمری چند
منت کش خاک قدمت تاجوری چند
هوش مصنوعی: ای بندهٔ بزرگوار، چند بار باید به خاطر مقام رفیع شما، زحمت بکشم و طعنه‌ها و ملامت‌ها را تحمل کنم؟
سر منزل عشاق تو جانیست که آنجا
بالای هم افتاده تنی چند و سری چند
هوش مصنوعی: محل عاشقان جایی نیست که فقط چند نفر در آن جمع شده‌اند و بدون توجه به همدیگر، به حالت خوابیده هستند.
هم از سر عشاق و هم از سینهٔ مشتاق
عشق از پی شمشیر تو دارد سپری چند
هوش مصنوعی: عاشقان و کسانی که منتظر عشق هستند، همگی برای محافظت از خود در برابر شمشیر عشق تو، سپرهایی دارند.
بر روی کسی بخت گشاید در دولت
کو منظر زیبای تو بیند نظری چند
هوش مصنوعی: اگر کسی به خوشبختی و کامیابی دست یابد، بخشی از آن به خاطر زیبایی‌های توست که به چشم می‌خورد و او را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
مست آمدم از میکدهٔ عشق تو بیرون
تا واقف از این نکته شود بی خبری چند
هوش مصنوعی: من از میخانهٔ عشق تو خارج شدم و حالا که مست هستم، می‌خواهم بفهمم که بی‌خبری از این حال چگونه است.
تا بر غم روی تو گشادم در دل را
بر روی من از عیش گشادند دری چند
هوش مصنوعی: دلم را به خاطر غم تو باز کردم، اما برای شادی من چند در دیگر باز کردند.
فریاد که شد از دل سنگین تو نومید
آهی که در آن بود امید اثری چند
هوش مصنوعی: وقتی از عمق دل پُر از غم و اندوهت فریاد می‌کشی، در آن آهی که می‌کشی، هنوز نشانی از امید وجود دارد.
یا تلخ مکن کام من از زهر تغافل
یا آن که بیار از لب شیرین شکری چند
هوش مصنوعی: یا نگذار کام من تلخ شود از زهر بی‌توجهی، یا اینکه کمی شکر از لب شیرینت به من بده.
اکنون که تر و خشک جهان قسمت برق است
آن به که فراهم نکنی خشک و تری چند
هوش مصنوعی: در حال حاضر، همه چیز در جهان به نوعی به نیروی برق وابسته است. بنابراین بهتر است که تو خود را مشغول نکنید و در تلاش برای فراهم کردن شرایطی نباشید که در آن کشمکش و ناسازگاری وجود داشته باشد.
بیداد بتان خون مرا ریخت فروغی
افغان که شدم کشتهٔ بیدادگری چند
هوش مصنوعی: ستمگری معشوقان باعث شد که خونم ریخته شود، من فروغی افغان هستم که به خاطر ظلم و بیداد دیگری جان باختم.