گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۷

تا خیل غمش در دل ناشاد من آمد
هر جا که دلی بود به امداد من آمد
سودای سر زلف کمندافکن ساقی
سیلی است که در کندن بنیاد من آمد
هر سیل که برخاست ز کهسار محبت
اول به در خانهٔ آباد من آمد
هر جا که بیان کرد کسی قصهٔ یوسف
حال دل گم گشته خود یاد من آمد
هر شب که فلک زان مه بی مهر سخن گفت
یک شهر به فریاد ز فریاد من آمد
زلفش به عدم گر کشدم هیچ غمی نیست
کاین سلسله سرمایهٔ ایجاد من آمد
از چنگل شاهین اجل باک ندارد
هر صید که در پنجهٔ صیاد من آمد
پیداست که از آب بقا خضر ندیده‌ست
آن فیض که از خنجر جلاد من آمد
فریاد که داد از ستمش می‌نتوان زد
بیدادگری کز پی بیداد من آمد
یک آدم عاقل نتوان یافت فروغی
شهری که در آن شوخ پری زاد من آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا خیل غمش در دل ناشاد من آمد
هر جا که دلی بود به امداد من آمد
هوش مصنوعی: وقتی که انبوهی از غم‌ها به دل غمگین من حمله کرد، هر جا که دلی بود، برای کمک به من آمد.
سودای سر زلف کمندافکن ساقی
سیلی است که در کندن بنیاد من آمد
هوش مصنوعی: عشق به موهای دلفریب و جذاب ساقی، مانند سیلابی است که به خراب کردن پایه‌های وجود من منجر شده است.
هر سیل که برخاست ز کهسار محبت
اول به در خانهٔ آباد من آمد
هوش مصنوعی: هر طوفان و رخداد عاطفی که به وجود می‌آید، ابتدا به در خانهٔ من که مملو از عشق است، می‌رسد.
هر جا که بیان کرد کسی قصهٔ یوسف
حال دل گم گشته خود یاد من آمد
هوش مصنوعی: هر زمانی که کسی داستان یوسف را تعریف کند، من نیز به یاد دل گم شده‌ام می‌افتم.
هر شب که فلک زان مه بی مهر سخن گفت
یک شهر به فریاد ز فریاد من آمد
هوش مصنوعی: هر شب که آسمان از آن ماه بی‌عشق صحبت کرد، یک شهر به خاطر فریاد من به فریاد درآمد.
زلفش به عدم گر کشدم هیچ غمی نیست
کاین سلسله سرمایهٔ ایجاد من آمد
هوش مصنوعی: اگر زلف او را به نیستی ببرم، هیچ اشکی نمی‌ریزم، زیرا این رشته و پیوند، سرمایه وجود من است.
از چنگل شاهین اجل باک ندارد
هر صید که در پنجهٔ صیاد من آمد
هوش مصنوعی: هر شکارچی‌ای به چنگال شاهینی که نمایندهٔ مرگ است، ترسی ندارد، اگر شکاری که در دست من است، به دام بیفتد.
پیداست که از آب بقا خضر ندیده‌ست
آن فیض که از خنجر جلاد من آمد
هوش مصنوعی: مشخص است که آن نعمت که از خنجر من به دست آمده، از آب بقای خضر به دست نیامده است.
فریاد که داد از ستمش می‌نتوان زد
بیدادگری کز پی بیداد من آمد
هوش مصنوعی: فریاد و اعتراض نمی‌توان کرد چون ظلم او آنقدر زیاد است که حتی صدای اعتراض به او نمی‌رسد. بیدادگری او به گونه‌ای است که به دنبال ستمی که به من روا داشته، به من آسیب می‌زند.
یک آدم عاقل نتوان یافت فروغی
شهری که در آن شوخ پری زاد من آمد
هوش مصنوعی: در یک شهر، پیدا کردن فردی باهوش و عاقل دشوار است، چرا که من در این شهر با زیبایی و خوش‌مشربی آن دختر خوش‌ظاهر روبه‌رو شدم.

حاشیه ها

1399/03/09 15:06
مهرداد

بیت هفتم مصرع اول چنگال درست به نظر میرسد