گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۰

خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد
آیینه صفت محو تماشای تو باشد
صاحب نظر آن است که در صورت معنی
چشم از همه بربندد و بینای تو باشد
آن سحر که چشم همه را بسته به یک بار
سحری است که در نرگس شهلای تو باشد
آن نافه که بویش همه را خون به جگر کرد
در چین سر زلف چلیپای تو باشد
چون طرهٔ بی‌تاب تو آرام نگیرد
هر دل که سراسیمهٔ سیمای تو باشد
در مستی آن باده خماری ندهد دست
کز چشمهٔ لعل طرب افزای تو باشد
صد صوفی صافی به یکی جرعه کند مست
هر باده که در جام ز مینای تو باشد
خاک قدمش تاج سر تاجوران است
مردی که سرش خاک کف پای تو باشد
تو خود چه متاعی که به بازار محبت
هر لحظه سری در سر سودای تو باشد
من روی ندیدم به همه کشور خوبی
کاو خوب‌تر از طلعت زیبای تو باشد
من بر سر آنم که گرفتار نباشم
الا به بلایی که ز بالای تو باشد
پیدا بود از حال پریشان فروغی
کاشفتهٔ گیسوی سمن‌سای تو باشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد
آیینه صفت محو تماشای تو باشد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که تمام وجودش را صرف تماشای تو کند و مانند آینه، هرچیزی از تو را با دقت و عشق ببیند.
صاحب نظر آن است که در صورت معنی
چشم از همه بربندد و بینای تو باشد
هوش مصنوعی: انسان خردمند کسی است که درک عمیق‌تری از معنا دارد و برای رسیدن به این درک، باید از ظواهر و ظاهرها دوری کند و فقط به بینش درونی خود توجه کند.
آن سحر که چشم همه را بسته به یک بار
سحری است که در نرگس شهلای تو باشد
هوش مصنوعی: سحری که می‌تواند همه را تحت تأثیر قرار دهد، در وجود تو و نگاه زیبای تو نهفته است.
آن نافه که بویش همه را خون به جگر کرد
در چین سر زلف چلیپای تو باشد
هوش مصنوعی: آن بوی خوشی که همه را دچار درد و اندوه کرده است، در گیسوان زیبای تو پنهان است.
چون طرهٔ بی‌تاب تو آرام نگیرد
هر دل که سراسیمهٔ سیمای تو باشد
هوش مصنوعی: هر دلی که تحت تأثیر زیبایی تو باشد، مانند خمیده موهای تو هرگز آرامش نخواهد داشت.
در مستی آن باده خماری ندهد دست
کز چشمهٔ لعل طرب افزای تو باشد
هوش مصنوعی: در حال خوشی و سرمستی، نیازی به غم و اندوه نداریم، زیرا شادی و سرور ما از زیبایی و روشنی چشمان تو نشأت می‌گیرد.
صد صوفی صافی به یکی جرعه کند مست
هر باده که در جام ز مینای تو باشد
هوش مصنوعی: صد نفر عارف و صوفی با یک جرعه از جامی که از زیبایی و ویژگی‌های تو باشد، مست و شیفته می‌شوند.
خاک قدمش تاج سر تاجوران است
مردی که سرش خاک کف پای تو باشد
هوش مصنوعی: مردی که به قدر و احترام تو باشد، همانند تاجی برای پادشاهان است. چنین مردی با خاک پای تو برابری می‌کند و نشان‌دهنده عظمت و بزرگ‌منشی توست.
تو خود چه متاعی که به بازار محبت
هر لحظه سری در سر سودای تو باشد
هوش مصنوعی: تو خود ارزش و بهایی داری که بازار عشق هر لحظه به یاد تو و جاذبه‌ات دلبسته است.
من روی ندیدم به همه کشور خوبی
کاو خوب‌تر از طلعت زیبای تو باشد
هوش مصنوعی: من در هیچ کشوری چهره‌ای را ندیدم که زیباتر از چهره‌ی تو باشد.
من بر سر آنم که گرفتار نباشم
الا به بلایی که ز بالای تو باشد
هوش مصنوعی: من تلاش می‌کنم که تنها به مشکلاتی دچار شوم که ناشی از خود تو باشند و نه چیز دیگری.
پیدا بود از حال پریشان فروغی
کاشفتهٔ گیسوی سمن‌سای تو باشد
هوش مصنوعی: از حالت آشفته و نگران او مشخص است که عاشق گیسوان زیبای توست.

حاشیه ها

1395/04/05 13:07
کسرا

اجرای ساز و آواز این شعر در برنامه ی شماره 261 یک شاخه گل با آواز استاد گلپا