غزل شمارهٔ ۲۰۱
نفس نامسلمانم از گنه پشیمان شد
راهبی به راه آمد کافری مسلمان شد
دانههای خال او دام راه آدم گشت
حلقههای موی او مار حلق شیطان شد
از سیاهی بختم زلف یار در هم گشت
وز تباهی حالم چشم دوست حیران شد
تا به پای او دادم نقد جان به آسانی
مطلبم به دست آمد سخت کار آسان شد
مطربی به مستی کرد ذکر چشم و زلف او
حال ما دگرگون گشت جمع ما پریشان شد
خسروی به شیرینی تلخ کرد کامم را
کز لب شکرخندش نرخ شکر ارزان شد
تا به خونِ خُود خفتم ، زخمم از تو مرهم یافت،
تا به درد دل مردم، دردم از تو درمان شد
تا ز مشرق خوبی طلعت تو طالع گشت
مشتری به خاک افتاد آفتاب پنهان شد
در غلامیات ما را فر سلطنت دادند
خادم تو خسرو گشت بنده تو سلطان شد
تا به شانه افشاندی زلف عنبرافشان را
خاک عنبرآگین گشت باد عنبر افشان شد
ساقی از می باقی جرعهای به خاک افشاند
در قلمرو ظلمت نامش آب حیوان شد
زاری من آوردش بر سر دلآزاری
تا نیازم افزون گشت ناز او فراوان شد
چندی از رخ و زلفش سنبل و سمن چیدم
خط سبز او سر زد روزگار ریحان شد
عشق تا پدید آمد دانش فروغی رفت
در کمال دانایی محو طفل نادان شد
اطلاعات
وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نفس نامسلمانم از گنه پشیمان شد
راهبی به راه آمد کافری مسلمان شد
هوش مصنوعی: نفس کافر من از معصیت و گنه شرمنده و پشیمان شد، و در این میان، فردی که از راه رفته بود به سوی حق بازگشت و ایمان آورد.
دانههای خال او دام راه آدم گشت
حلقههای موی او مار حلق شیطان شد
هوش مصنوعی: خالهای او همچون دانههای زرق و برق، دام و تلهای برای آدم به وجود آورده است. حلقههای موی او همچون ماری خطرناک، به دام شیطان تبدیل شده است.
از سیاهی بختم زلف یار در هم گشت
وز تباهی حالم چشم دوست حیران شد
هوش مصنوعی: در اثر شومی سرنوشتم، زلف معشوقی به هم ریخته و حال بدم باعث شد که چشمهای محبوبم در حیرت فرو رود.
تا به پای او دادم نقد جان به آسانی
مطلبم به دست آمد سخت کار آسان شد
هوش مصنوعی: وقتی جانم را به پای او دادم، به راحتی به خواستهام رسیدم. کار دشوار به آسانی انجام شد.
مطربی به مستی کرد ذکر چشم و زلف او
حال ما دگرگون گشت جمع ما پریشان شد
هوش مصنوعی: مُطرب در حال مستی از چشمان و زلف او سخن گفت و حال ما را دگرگون کرد، به طوری که همه ما به هم ریختیم و دچار پریشانی شدیم.
خسروی به شیرینی تلخ کرد کامم را
کز لب شکرخندش نرخ شکر ارزان شد
هوش مصنوعی: سلطانی با لبهای شیرینش کامم را تلخ کرد، بهگونهای که لبخندش باعث شد قیمت شکر در بازار پایین بیاید.
تا به خونِ خُود خفتم ، زخمم از تو مرهم یافت،
تا به درد دل مردم، دردم از تو درمان شد
هوش مصنوعی: من تا زمانی که در خشم و اندوه خود غرق شدم، زخمهایم با محبت تو بهبود یافت. همچنین، زمانی که به درد و رنج دیگران فکر میکردم، مشکل خودم با کمک تو حل شد.
تا ز مشرق خوبی طلعت تو طالع گشت
مشتری به خاک افتاد آفتاب پنهان شد
هوش مصنوعی: از زمانی که صورت زیبای تو ظهور کرد، مشتری (سیاره خوشبختی) به زمین آمد و آفتاب به خاطر درخشش تو پنهان شد.
در غلامیات ما را فر سلطنت دادند
خادم تو خسرو گشت بنده تو سلطان شد
هوش مصنوعی: در خدمت تو، ما به مقام بالا و سلطنت رسیدیم؛ به گونهای که تو، مانند یک شاهزاده، ما را خدمتگزار خود انتخاب کردی و به بندهات همچون یک سلطان نگاه کردی.
تا به شانه افشاندی زلف عنبرافشان را
خاک عنبرآگین گشت باد عنبر افشان شد
هوش مصنوعی: هنگامی که تو دویی زلفهای تابدار خود را به هوا گستراندی، خاک زمین عطرآگین و خوشبو شد و نسیم هم عطرش را پخش کرد.
ساقی از می باقی جرعهای به خاک افشاند
در قلمرو ظلمت نامش آب حیوان شد
هوش مصنوعی: ساقی یکی از جرعههای می باقی را به زمین میریزد و این عمل در دنیای تاریک، موجب میشود که آن جرعه به آب حیات تبدیل شود.
زاری من آوردش بر سر دلآزاری
تا نیازم افزون گشت ناز او فراوان شد
هوش مصنوعی: ناله و زاری من باعث شد تا او به تنهایی دلآزاریم بیافزاید، به طوری که نیازم به او بیشتر و ناز و محبتش هم بیشتر شد.
چندی از رخ و زلفش سنبل و سمن چیدم
خط سبز او سر زد روزگار ریحان شد
هوش مصنوعی: مدتی از زیباییهای چهره و موهای او بهرهبرداری کردم و در این مدت، زندگیام به نور و خوشبوئی گلها تبدیل شد.
عشق تا پدید آمد دانش فروغی رفت
در کمال دانایی محو طفل نادان شد
هوش مصنوعی: با ورود عشق، دانش و آگاهی کاهش مییابد و فردی که در اوج دانایی بوده، به مانند یک کودک نادان میشود.
حاشیه ها
1402/06/04 10:09
سعید فاطمی
در بیت هفتم، به نظرم «تا به خون خود خفتن» درست نیست و «تا به خون خود خفتم» صحیح است، به خصوص به دلیل مصراع بعدی که: تا به درد دل مردم.
لطفا اصلاح کنید.
1403/03/22 18:05
سیدمحمد جهانشاهی
تا به خونِ خُود خفتم ، زخمم از تو مرهم یافت،