گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۸

هر کس که به جان دسترسی داشته باشد
باید که به دل مهر کسی داشته باشد
زان بر سر بیمار غمش پا نگذارد
ترسد که مبادا نفسی داشته باشد
دل ناله‌کنان رفت پی محمل دلدار
کاین قافله باید جرسی داشته باشد
گر یاد گلستان نکند هیچ عجب نیست
مرغی که به تنها قفسی داشته باشد
از الفت بیگانه بیندیش که حیف است
دامان تو هر بوالهوسی داشته باشد
در پرده قدح نوش فروغی که مبادا
سنگی به کمینت عسسی داشته باشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کس که به جان دسترسی داشته باشد
باید که به دل مهر کسی داشته باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند به عمق وجودش نفوذ کند، باید در دلش محبتی نسبت به دیگری داشته باشد.
زان بر سر بیمار غمش پا نگذارد
ترسد که مبادا نفسی داشته باشد
هوش مصنوعی: غمی که بر سر بیمار نشسته، بر او پا نمی‌گذارد، زیرا می‌ترسد که مبادا او هنوز نفس و جانی در بدن داشته باشد.
دل ناله‌کنان رفت پی محمل دلدار
کاین قافله باید جرسی داشته باشد
هوش مصنوعی: دل، در حال ناله و فریاد به سمت محمل معشوق رفت، زیرا این کاروان باید نشانه‌ای داشته باشد.
گر یاد گلستان نکند هیچ عجب نیست
مرغی که به تنها قفسی داشته باشد
هوش مصنوعی: اگر پرنده‌ای به یاد گلستان نیفتد، جای شگفتی نیست؛ چون او فقط یک قفس تنهایی دارد.
از الفت بیگانه بیندیش که حیف است
دامان تو هر بوالهوسی داشته باشد
هوش مصنوعی: به دیگران بی‌احساس و بی‌توجه فکر کن، چرا که شایسته نیست کسی نااهل به دامن تو نزدیک شود.
در پرده قدح نوش فروغی که مبادا
سنگی به کمینت عسسی داشته باشد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در حین لذت بردن از نوشیدن، باید مراقب باشی که در کمین تو، خطر یا مشکلی وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر، هنگام شادی و خوشگذرانی، باید حواسمان به اطراف و تهدیدهای احتمالی باشد.