غزل شمارهٔ ۱۹
تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را
گفتم به هر وجودی کیفیت عدم را
محمود بوسه میزد پای ایاز و میگفت
بنگر چه میکند عشق سلطان محتشم را
بر تختگاه شاهی آسوده کی توان شد
بگذار تاج کی را، بردار جام جم را
چندی غم زمانه میخورد خون ما را
تا می به جام کردیم، خوردیم خون غم را
پیش صنم پرستان بالا گرفت کارم
تا در نظر گرفتم بالای آن صنم را
در عامل دو بینی کام از یکی نبینی
بردار از این میانه هم دیر و هم حرم را
دلها به شام زلفش نام سحر ندانند
که اینجا کسی ندیدهست دیدار صبحدم را
کوس محبتم را در چرخ کوفت خورشید
تا آن مه دو هفته بر بام زد علم را
خورشید را ز عنبر افکندهای به چنبر
تا بر رخت فکندی آن زلف خم به خم را
تا نام دود زلفت در نامه ثبت کردم
آتش زدم ز حسرت هم دوده هم قلم را
هر سو دلی به خواری در خاک ره میفکن
تا کی ذلیل سازی دلهای محترم را
در عین مستی امشب خوردم قسم به چشمت
الحق کسی نخوردهست زین خوبتر قسم را
روزی رمق گرفتم در شاعری فروغی
کز شعر من خوش آمد شاه قضا رقم را
جم رتبه ناصرالدین کز تیغ کج بیاراست
هم ملت عرب را، هم دولت عجم را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را
گفتم به هر وجودی کیفیت عدم را
هوش مصنوعی: به محض اینکه قدمم را در پی صحبتهای او گذاشتم، دریافتم که در هر چیزی، حالت نداشتن و فقدان وجود نیز وجود دارد.
محمود بوسه میزد پای ایاز و میگفت
بنگر چه میکند عشق سلطان محتشم را
هوش مصنوعی: محمود به پای ایاز بوسه میزد و میگفت ببین عشق، چه حالتی به سلطان باعظمت داده است.
بر تختگاه شاهی آسوده کی توان شد
بگذار تاج کی را، بردار جام جم را
هوش مصنوعی: در جایگاه پادشاهی، راحت نمیتوان بود؛ تاج طلا را به چه کسی بسپاریم، بیایید جام جمشید را برداریم.
چندی غم زمانه میخورد خون ما را
تا می به جام کردیم، خوردیم خون غم را
هوش مصنوعی: مدتی است که غم و اندوه زمانه ما را آزار میدهد و خون ما را میمکد، اما وقتی که شراب را در جام ریختیم، خود نیز غم را نوشیدیم و آن را تحمل کردیم.
پیش صنم پرستان بالا گرفت کارم
تا در نظر گرفتم بالای آن صنم را
هوش مصنوعی: در مواجهه با محبوبان، اوضاع برای من دشوار شد؛ تا زمانی که به زیبایی آن محبوب نگاه کردم و متوجه شدم که چقدر در نظرها برجسته و دلرباست.
در عامل دو بینی کام از یکی نبینی
بردار از این میانه هم دیر و هم حرم را
هوش مصنوعی: اگر در عرض دوگانگی زندگی، از یک چیز به خودت لذت نمیرسد، پس باید از این میان هم وقت و هم مکان را رها کنی.
دلها به شام زلفش نام سحر ندانند
که اینجا کسی ندیدهست دیدار صبحدم را
هوش مصنوعی: دلها به زیبایی و جذابیت زلف او نمیتوانند نام صبح را نسبت دهند، زیرا در اینجا هیچکس لحظه طلوع صبح را تجربه نکرده است.
کوس محبتم را در چرخ کوفت خورشید
تا آن مه دو هفته بر بام زد علم را
هوش مصنوعی: علاقه و محبت خود را در دنیای پر از مشکلات و چالشها به نمایش بگذار، تا آن ماه درخشان دو هفته بر فراز آسمان علم و دانش، نمایان شود.
خورشید را ز عنبر افکندهای به چنبر
تا بر رخت فکندی آن زلف خم به خم را
هوش مصنوعی: تو مانند خورشیدی هستی که در عطر خوش عنبر محصور شده و این زیبایی تو باعث شده تا زلفهایت به نرمی و لطافت بر روی چهرهات بیفتند.
تا نام دود زلفت در نامه ثبت کردم
آتش زدم ز حسرت هم دوده هم قلم را
هوش مصنوعی: وقتی که نام ریزش موهای تو را در نوشتهام ثبت کردم، به خاطر حسرتی که داشتم، هم خودم را سوزاندم و هم آن نوشته را.
هر سو دلی به خواری در خاک ره میفکن
تا کی ذلیل سازی دلهای محترم را
هوش مصنوعی: در هر جا به خاطر دلهای نازک و محترم، بیاحترامی نکن و آنها را به ذلت نکشان. تا کی میخواهی دلهای ارزشمند را بیاحترامی کنی؟
در عین مستی امشب خوردم قسم به چشمت
الحق کسی نخوردهست زین خوبتر قسم را
هوش مصنوعی: امشب در حالی که مست هستم، به چشمانت قسم میخورم که هیچکس به اندازهٔ تو زیبا قسم نخورده است.
روزی رمق گرفتم در شاعری فروغی
کز شعر من خوش آمد شاه قضا رقم را
هوش مصنوعی: روزی من انرژی و انگیزهای پیدا کردم در شاعری، تا جایی که شعر من به قدری زیبا و دلنشین شد که باعث خوشنودی حکمت آسمانی گردید.
جم رتبه ناصرالدین کز تیغ کج بیاراست
هم ملت عرب را، هم دولت عجم را
هوش مصنوعی: جم، که مقام ناصرالدین را با تیغ کج خود زینت بخشید، هم ملت عرب را و هم دولت عجم را رستگار کرد.