غزل شمارهٔ ۱۷
باعث مردن بلای عشق جانان شد مرا
راحت جان من آخر آفت جان شد مرا
نرگس او با دل بیمار من الفت گرفت
عاقبت درد محبت عین درمان شد مرا
کو گریبان چاک سازد صبح از این حسرت که باز
مطلع خورشید آن چاک گریبان شد مرا
دوش پیچیدم به زلفش از پریشان خاطری
عشق کامم داد تا خاطر پریشان شد مرا
سخت جانی بر نمیدارد سر کوی وفا
تا سپردم جان به جانان سختی آسان شد مرا
داستان یوسف گمگشته دانستم که چیست
یوسف دل پا در آن چاه زنخدان شد مرا
حسرت عشق از دل پر حسرتم خالی نشد
هر چه خون دیده از حسرت به دامان شد مرا
کام دل حاصل نکردم از صبوری ورنه من
صبر کردم در غمش چندان که امکان شد مرا
این تویی یا مشتری یا زهره یا مه یا پری
یا مراد هر دو عالم حاصل جان شد مرا
خانهٔ شهری خراب از حسن شهر آشوب اوست
نی همین تنها فروغی خانه ویران شد مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باعث مردن بلای عشق جانان شد مرا
راحت جان من آخر آفت جان شد مرا
هوش مصنوعی: عشق باعث مرگ من شده است و آرامش روح من را از بین برده، به طوری که حالا خود این عشق تبدیل به آفتی برای جان من شده است.
نرگس او با دل بیمار من الفت گرفت
عاقبت درد محبت عین درمان شد مرا
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و دلنشین او، به تدریج باعث نزدیکی و ارتباطی عمیق با قلب بیمار من شد و در نهایت، احساس عشق و محبت باعث بهبود و التیام دردهای من گردید.
کو گریبان چاک سازد صبح از این حسرت که باز
مطلع خورشید آن چاک گریبان شد مرا
هوش مصنوعی: صبحی که به امید آن بودهام، با حسرت و اشتیاق به من مینگرد و میخواهد گرههای زندگیام را باز کند. اما به خاطر دیر رسیدن نور خورشید، من همچنان در غم آن لحظههای از دست رفته باقی ماندهام.
دوش پیچیدم به زلفش از پریشان خاطری
عشق کامم داد تا خاطر پریشان شد مرا
هوش مصنوعی: شب گذشته به خاطر دلنگرانیم، در زلف او پیچیدم و عشق به من آرامش داد تا خاطر آشفتهام را تسکین بخشد.
سخت جانی بر نمیدارد سر کوی وفا
تا سپردم جان به جانان سختی آسان شد مرا
هوش مصنوعی: در مسیر عشق و وفا، چالشها و سختیها به چشم نمیآید. وقتی که جانم را به محبوب سپردم، تحمل این سختیها برایم آسان شد.
داستان یوسف گمگشته دانستم که چیست
یوسف دل پا در آن چاه زنخدان شد مرا
هوش مصنوعی: متوجه شدم که داستان یوسف گمشده چیست. در حقیقت، یوسف دل من به خاطر زیبایی و جذابیتش در چاه غم گرفتار شده است.
حسرت عشق از دل پر حسرتم خالی نشد
هر چه خون دیده از حسرت به دامان شد مرا
هوش مصنوعی: حسرت عشق هنوز از دل پر از حسرت من بیرون نرفته است، هر چقدر که اشک به خاطر این حسرت ریختم، به دامنم ریخته شده است.
کام دل حاصل نکردم از صبوری ورنه من
صبر کردم در غمش چندان که امکان شد مرا
هوش مصنوعی: نتوانستم به آرزویم برسم، هرچند که به خاطر غمش مدت زیادی صبوری کردم و صبر خود را به حداکثر رساندم.
این تویی یا مشتری یا زهره یا مه یا پری
یا مراد هر دو عالم حاصل جان شد مرا
هوش مصنوعی: این تو هستی که به زیباییهای آسمان و زمین، همچون سیارهها و ستارهها، شباهت داری و برای من، روح و امید هر دو جهان به شمار میآیی.
خانهٔ شهری خراب از حسن شهر آشوب اوست
نی همین تنها فروغی خانه ویران شد مرا
هوش مصنوعی: خرابی خانهٔ شهری تنها ناشی از زیبایی و جذابیت کسی است که در آنجا سکونت دارد. این زیبایی و جذابیت باعث شد که قلب و دلم ویران شود و چنین تأثیری بر من گذاشت.
حاشیه ها
1392/04/06 22:07
سلام به شما ممنون از سایت خوبتون خواستم بگم که در
بیت اول به جای «راجت» باید «راحت» بنویسید
باتشکر از زحمات شما
1393/06/11 15:09
محمد
ضمن سلام باید بگویم که با توجه به دسترسی نداشتن اینجانب به سایر نسخ مرحوم فروغی اشکالی به جهت وزنی و معنی در مطلع این غزل شاهدم که چنانچه مرحوم فروغی هم به این نکته توجه نکرده باشد صحیحش چنین باشد {باعث مردن بلای عشق دیرین شد مرا}
1393/06/11 15:09
محمد
تصحیح می کنم که {شایان} به جای {دیرین}در حاشیه ی درج شده مناسبتر است
1399/07/23 20:09
مهدی
به نظر بند حقیر میباشد بجای باشد وزن رو با تعادل میاره
1400/08/13 12:11
رسول
باعث مردن بلای عشق جانان شد مرا