گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۷

مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد
بس مرغ دل که پای به دام بلا نهاد
بی چون اگر گناه شمارد نگاه را
پس در رخ تو این همه خوبی چرا نهاد
نوشینی لبت ز ظلمت خط گشت آشکار
خضرش لقب به چشمهٔ آب بقا نهاد
از جان برید هر که به زلفت کشید دست
وز سر گذشت آن که در این حلقه پا نهاد
تا داد کام خاطر بیگانه لعل تو
صد داغ رشک بر جگر آشنا نهاد
هر کس که خواست زان لب شیرین مراد دل
جان عزیز بر سر این مدعا نهاد
تا از وفای خویش ندیدیم هیچ خیر
خیرش مباد آن که بنای وفا نهاد
تا آرزوی دیدن او را برم به خاک
تیغ جفا به گردن من از قفا نهاد
تا بوی او به ما نرساند ز تاب زلف
چندین هزار بند به پای صبا نهاد
روزی که در جهان غم و شادی نهاد پای
شادی به سوی او شد و غم رو به ما نهاد
آخر فروغی از ستم پاسبان او
زان خاک آستان شد و دل را به جا نهاد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد
بس مرغ دل که پای به دام بلا نهاد
هوش مصنوعی: آرایشگر تا زلف‌های دو قسمت شده‌ات را به زیبایی نظم دهد، دل‌باخته‌های زیادی در دام عشق تو گرفتار شده‌اند.
بی چون اگر گناه شمارد نگاه را
پس در رخ تو این همه خوبی چرا نهاد
هوش مصنوعی: اگر نگاه کردن به تو را گناه بدانیم، پس این همه زیبایی که در صورت تو وجود دارد، چرا به ما هدیه شده است؟
نوشینی لبت ز ظلمت خط گشت آشکار
خضرش لقب به چشمهٔ آب بقا نهاد
هوش مصنوعی: لب‌های شیرین تو که در تاریکی به آن شکل درآمده، به وضوح نمایان شده است. خضر (که نماد زندگی جاودان است) نامی بر آنها گذاشته و آن را در چشمه آب بقا قرار داده است.
از جان برید هر که به زلفت کشید دست
وز سر گذشت آن که در این حلقه پا نهاد
هوش مصنوعی: هر که به زلف تو دست بزند، از جان خود گذشته است و کسی که پا به این حلقه بگذارد، از سر خود نیز گذر کرده است.
تا داد کام خاطر بیگانه لعل تو
صد داغ رشک بر جگر آشنا نهاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی و شادابی تو برای دیگران رضایت خاطر به همراه داشته باشد، صدها حسرت و درد در دل من که به تو نزدیک‌تر هستم به وجود می‌آید.
هر کس که خواست زان لب شیرین مراد دل
جان عزیز بر سر این مدعا نهاد
هوش مصنوعی: هر کسی که خواسته باشد از آن لب شیرین به خواسته دل و جانش برسد، باید جان خود را در این موضوع به خطر بیندازد.
تا از وفای خویش ندیدیم هیچ خیر
خیرش مباد آن که بنای وفا نهاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که از صداقت و وفای خود هیچ خوبی ندیدیم، آرزو می‌کنیم که کسی به پایه‌گذاری وفا اقدام نکند.
تا آرزوی دیدن او را برم به خاک
تیغ جفا به گردن من از قفا نهاد
هوش مصنوعی: آرزو داشتم که او را ببینم، اما از پشت، درد و سختی‌های زندگی بر دوشم سنگینی می‌کند.
تا بوی او به ما نرساند ز تاب زلف
چندین هزار بند به پای صبا نهاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که بوی محبوب به ما ننشیند، صبا چندین هزار رشته از زلف او را به پای خود به دوش می‌کشد.
روزی که در جهان غم و شادی نهاد پای
شادی به سوی او شد و غم رو به ما نهاد
هوش مصنوعی: روزی که غم و شادی وارد این دنیا شدند، شادی به سمت او رفت و غم به طرف ما آمد.
آخر فروغی از ستم پاسبان او
زان خاک آستان شد و دل را به جا نهاد
هوش مصنوعی: در نهایت، نور او به خاطر ظلم و ستم نگهبان از آن خاک مقدس محو شد و دلش را در آنجا باقی گذاشت.