گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۸

ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد
شاید که نگاهش گه کشتن به من افتد
صد تیشه بباید زدنش بر دل هر سنگ
تا سایهٔ شیرین به سر کوه کن افتد
واقف شود از حالت دل‌های شکسته
هر دل که در آن جعد شکن بر شکن افتد
خمیازه گشاید دهن زخم دلم باز
چون دیده بدان غمزهٔ ناوک فکن افتد
ترسم که ز زندان سر زلف توام دل
آزاد نگردیده به چاه ذقن افتد
جان دادم و بوسی ز دهان تو گرفتم
فریاد گر این قصه دهن بر دهن افتد
کو بخت بلندی که بر زلف تو یک چند
من بر سر حرف آیم و غیر از سخن افتد
برخیزد و جان در قدمت بازفشاند
گر چشم تو بر کشتهٔ خونین‌کفن افتاد
صاحب نظری را که به چشم توفتد چشم
حاشا که به دنبال غزال ختن افتد
بگذار که بیند قد و روی تو فروغی
تا از نظرش جلوهٔ سرو و سمن افتد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد
شاید که نگاهش گه کشتن به من افتد
هوش مصنوعی: ای کاش آن کسی که دارای زیبایی است، به خاطر کشتن من به زمین بیفتد، شاید در آن لحظه نگاهی به من کند و به خاطر کشتن من بیافتد.
صد تیشه بباید زدنش بر دل هر سنگ
تا سایهٔ شیرین به سر کوه کن افتد
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خوشی و آسایش واقعی، باید تلاش و زحمت زیادی کشید. هر سنگی، نماد سختی‌ها و مشکلات زندگی است که باید با اراده قوی آنها را شکست و به آرامش دست یافت. در نهایت، این تلاش‌ها باعث می‌شود که خوشی و آرامش بر زندگی ما سایه افکند.
واقف شود از حالت دل‌های شکسته
هر دل که در آن جعد شکن بر شکن افتد
هوش مصنوعی: هر دلی که در آن چهره زیبا و دلبری باشد، به خوبی از حال دل‌های شکسته باخبر می‌شود.
خمیازه گشاید دهن زخم دلم باز
چون دیده بدان غمزهٔ ناوک فکن افتد
هوش مصنوعی: دلم زخم خورده است و هر بار که به آن فکر می‌کنم، مانند خمیازه‌ای که دهنم را باز می‌کند، احساس درد و ناراحتی می‌کنم. وقتی به آن چهره زیبا و فریبنده نگاه می‌کنم، زخم‌هایم دوباره زنده می‌شوند.
ترسم که ز زندان سر زلف توام دل
آزاد نگردیده به چاه ذقن افتد
هوش مصنوعی: نگرانم که گرفتار زیبایی چشمانت شوم و دل و جانم نتوانند از این بند رهایی یابند، بلکه همچنان در دام عشق تو بیفتند.
جان دادم و بوسی ز دهان تو گرفتم
فریاد گر این قصه دهن بر دهن افتد
هوش مصنوعی: من جانم را فدای تو کردم و بوسه‌ای از دهانت گرفتم. وای بر این داستان اگر بازگو شود!
کو بخت بلندی که بر زلف تو یک چند
من بر سر حرف آیم و غیر از سخن افتد
هوش مصنوعی: کسی که خوش‌شانسی بالایی دارد، می‌تواند بر موهای تو مدتی بگذرد و با تو صحبت کند، اما در غیر از این گفت‌وگو، چیز دیگری اتفاق نمی‌افتد.
برخیزد و جان در قدمت بازفشاند
گر چشم تو بر کشتهٔ خونین‌کفن افتاد
هوش مصنوعی: بیدار شو و جانم را در پاهایت نثار کن، اگر چشمانت بر روی کسی که در خون خود غوطه‌ور است افتاد.
صاحب نظری را که به چشم توفتد چشم
حاشا که به دنبال غزال ختن افتد
هوش مصنوعی: اگر کسی را ببینی که به او توجه خاصی داری، هرگز به دنبال زیبایی‌های ظاهری دیگران نرو، چون این کار نادرست است.
بگذار که بیند قد و روی تو فروغی
تا از نظرش جلوهٔ سرو و سمن افتد
هوش مصنوعی: اجازه بده تا او زیبایی و جذابیت تو را ببیند، تا از دیدنش، زیبایی همچون سرو و سمن در نظرش نمایان شود.