غزل شمارهٔ ۱۵۱
تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد
از یک نگهش دل به بلایی سیه افتاد
من بندهٔ آن خواجه که با مژدهٔ عفوش
هر بنده که بر خواست به فکر گنه افتاد
گردید امید دلم از ذوق فراموش
هرگه که مرا دیده به امیدگه افتاد
صد بار دل افتاد در آن چاه زنخدان
یک بار اگر یوسف کنعان به چه افتاد
از دست جفای تو شکایت نتوان کرد
مسکین چه کند کار چو با پادشه افتاد
دل از صف مژگان تو بیرون نبرد جان
مانند شکاری که بر جرگ سپه افتاد
در مرحلهٔ عشق تو ای سرو قباپوش
چندان بدویدیم که از سر کله افتاد
ز امید نگاهی که به حالش نفکندی
دردا که مریض تو به حال تبه افتاد
آنجا که فروغ مه من یافت فروغی
خورشید فروغی است که بر خاک ره افتاد
غزل شمارهٔ ۱۵۰: در پای تو تا زلف چلیپای تو افتادغزل شمارهٔ ۱۵۲: دل به ابروی تو ای تازه جوان باید داد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد
از یک نگهش دل به بلایی سیه افتاد
هوش مصنوعی: زمانی که آن چشم سیاه به سمت من نگاه کرد، تنها با یک نگاهش دل مرا در درد و اندوهی سیاه فرو برد.
من بندهٔ آن خواجه که با مژدهٔ عفوش
هر بنده که بر خواست به فکر گنه افتاد
هوش مصنوعی: من غلام آن آقایی هستم که با وعده بخشش خود، هر بندهای را که بخواهد به اشتباهاتش فکر کند، دلگرمی میدهد.
گردید امید دلم از ذوق فراموش
هرگه که مرا دیده به امیدگه افتاد
هوش مصنوعی: امید دلم از شادی و خوشی به شدت زیاد شده است، هر بار که مرا دیدهای، این امید و شوق در قلبم زنده میشود.
صد بار دل افتاد در آن چاه زنخدان
یک بار اگر یوسف کنعان به چه افتاد
هوش مصنوعی: دل بارها در زیبایی و جذابیت صورت کسی غرق شده است، اما فقط یک بار است که یوسف کنعان به چاه افتاد.
از دست جفای تو شکایت نتوان کرد
مسکین چه کند کار چو با پادشه افتاد
هوش مصنوعی: از ظلم و بیعدالتی تو نمیتوان شکایت کرد. آدم بینوا چه کاری از دستش برمیآید وقتی که با قدرتمندترین شخص در افتاده باشد.
دل از صف مژگان تو بیرون نبرد جان
مانند شکاری که بر جرگ سپه افتاد
هوش مصنوعی: دل من هیچگاه از زیباییهای چشمان تو جدا نمیشود، مانند شکارچیای که ناگهان در دام گرفتار میشود.
در مرحلهٔ عشق تو ای سرو قباپوش
چندان بدویدیم که از سر کله افتاد
هوش مصنوعی: در دنیای عشق تو، ای زیبای با شکوه، چنان به دنبال تو دویدیم که از پا افتادیم.
ز امید نگاهی که به حالش نفکندی
دردا که مریض تو به حال تبه افتاد
هوش مصنوعی: از آن امیدی که نگاهی به حالش نکردی، افسوس که حالا این بیمار به وضعیت خطرناکی افتاده است.
آنجا که فروغ مه من یافت فروغی
خورشید فروغی است که بر خاک ره افتاد
هوش مصنوعی: در جایی که نور و درخشندگی من دیده میشود، نوری از خورشید وجود دارد که بر زمین تابیده و بر خاک افتاده است.