گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۷

تا دلم در خم آن زلف سیه‌نام افتاد
چون غریبی است که در کشمکش شام افتاد
سر ناکامی دل باختگان دانستم
تا مرا کار بدان دلبر خودکام افتاد
چه کنم گر نکنم پیروی باد صبا
که میان من و او کار به پیغام افتاد
نظر از روشنی شمس و قمر پوشیدم
تا نگاهش به من تیره سرانجام افتاد
همه از فتنهٔ ایام ز پا افتادند
فتنهٔ چشم سیاهش پی ایام افتاد
آن که هرگز قدمی از پی ناموس نرفت
بر سر کوی خرابات نکونام افتاد
این همه باده که مستان سبو کش زده‌اند
جرعه‌اش بود که از لعل تو در جام افتاد
ریخت تا دام سر زلف تو بر دانهٔ خال
می‌خورم حسرت مرغی که در این دام افتاد
میگساری که لب و چشم تو بیند، داند
که چرا از نظرم شکر و بادام افتاد
نامه گر سوخت ز تحریر فروغی نه عجب
که ز تفسیر غمت شعله در اقلام افتاد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا دلم در خم آن زلف سیه‌نام افتاد
چون غریبی است که در کشمکش شام افتاد
هوش مصنوعی: وقتی دلم در پیچ و خم آن زلف سیاه گرفتار شد، شبیه غریبه‌ای است که در تاریکی شب با مشکلات روبرو شده است.
سر ناکامی دل باختگان دانستم
تا مرا کار بدان دلبر خودکام افتاد
هوش مصنوعی: من فهمیدم که دل باختگان چقدر در عشق خود ناکام هستند، چرا که من نیز به دلبر خودخواه خود وابسته شدم و کارم به او گره خورده است.
چه کنم گر نکنم پیروی باد صبا
که میان من و او کار به پیغام افتاد
هوش مصنوعی: چیCarb می‌توانم بکنم اگر از نسیم صبحگاهی پیروی نکنم، در حالی که میان من و آن شخص، کار به ارسال پیام افتاده است؟
نظر از روشنی شمس و قمر پوشیدم
تا نگاهش به من تیره سرانجام افتاد
هوش مصنوعی: برای اینکه نگاه او به من بیفتد، از درخشش خورشید و ماه چشم پوشیدم.
همه از فتنهٔ ایام ز پا افتادند
فتنهٔ چشم سیاهش پی ایام افتاد
هوش مصنوعی: همه به خاطر مشکلات و مشکلات روزگار خسته و بی‌رمق شده‌اند، اما زیبایی و جذابیت چشم‌های سیاه او باعث شده که دوباره به زندگی و روزهای خوب امیدوار شوند.
آن که هرگز قدمی از پی ناموس نرفت
بر سر کوی خرابات نکونام افتاد
هوش مصنوعی: کسی که هرگز برای حفظ آبرو و شرف خود قدمی برنداشت، در نهایت در جایی افتاد که نام نیک و بزرگی ندارد.
این همه باده که مستان سبو کش زده‌اند
جرعه‌اش بود که از لعل تو در جام افتاد
هوش مصنوعی: این همه شرابی که عاشقان نوشیده‌اند، تنها جرعه‌ای است که از لب‌های تو در جام ریخته شده است.
ریخت تا دام سر زلف تو بر دانهٔ خال
می‌خورم حسرت مرغی که در این دام افتاد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و فریبایی زلفت، دلم می‌گیرد و حسرت می‌خورم برای پرنده‌ای که در این دام گرفتار شده است.
میگساری که لب و چشم تو بیند، داند
که چرا از نظرم شکر و بادام افتاد
هوش مصنوعی: میگسارانی که زیبایی‌های لب و چشمان تو را می‌بینند، متوجه می‌شوند که چرا از نظر من، شکر و بادام از بین رفته‌اند.
نامه گر سوخت ز تحریر فروغی نه عجب
که ز تفسیر غمت شعله در اقلام افتاد
هوش مصنوعی: اگر نامه‌ام به خاطر نوشته‌هایش بسوزد، تعجبی ندارد که شعله‌های غم تو بر کاغذها بیفتد و همه جا را بسوزاند.

حاشیه ها

1398/10/30 13:12

تا دلم در خم آن زلف سیه فام افتاد----
جرعه ایی بود که از لعل تو در جام افتاد---
درست است