گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۴

تا پرده ز صورتش برافتاد
آتش به سرای آذر افتاد
صبر از دل من مخواه در عشق
کشتی نرود چو لنگر افتاد
خط سر زد از آن لبان شیرین
طوطی به میان لشکر افتاد
بیرون نرود به هیچ دستان
سری که ز عشق بر سر افتاد
ما را به سر از محبت دوست
هر لحظه هوای دیگر افتاد
مردیم ز درد شام هجران
دیدار به صبح محشر افتاد
از خال و خط تو آتش رشک
در طبلهٔ مشک و عنبر افتاد
مژگان تو دید تا فروغی
کار دل او به خنجر افتاد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا پرده ز صورتش برافتاد
آتش به سرای آذر افتاد
هوش مصنوعی: زمانی که پرده از چهره‌اش کنار رفت، آتش به خانه آذر (خدای آتش) افتاد.
صبر از دل من مخواه در عشق
کشتی نرود چو لنگر افتاد
هوش مصنوعی: از من انتظار صبر نداشته باش، چون وقتی عشق به دل نشسته، دیگر مثل کشتی‌ای نیست که لنگرش به دریا بیفتد و آرام بماند.
خط سر زد از آن لبان شیرین
طوطی به میان لشکر افتاد
هوش مصنوعی: صدای شیرین و دلنشین طوطی از لبانش به گوش می‌رسد و در بین جنگجویان و سربازان، توجه‌ها را به خود جلب می‌کند.
بیرون نرود به هیچ دستان
سری که ز عشق بر سر افتاد
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر عشق دچار غم و اندوه می‌شود، هیچ‌گاه از دستان خود خارج نخواهد شد و همیشه در درون خود با آن دست و پنجه نرم می‌کند.
ما را به سر از محبت دوست
هر لحظه هوای دیگر افتاد
هوش مصنوعی: ما از عشق و دوستی دوست، هر لحظه به فکر و حالی جدید دچار می‌شویم.
مردیم ز درد شام هجران
دیدار به صبح محشر افتاد
هوش مصنوعی: ما از درد جدایی و بی‌خبری از معشوق به شدت رنج می‌بریم و این درد ما آن‌قدر عمیق است که تا روز قیامت ادامه خواهد داشت.
از خال و خط تو آتش رشک
در طبلهٔ مشک و عنبر افتاد
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو باعث شده حسادت در دل‌ها شعله‌ور شود، به گونه‌ای که حتی عطرهای گرانبها مانند مشک و عنبر هم تحت تأثیر قرار گرفته و حسرت می‌خورند.
مژگان تو دید تا فروغی
کار دل او به خنجر افتاد
هوش مصنوعی: چشمان تو چنان درخشان هستند که دل او را تحت تأثیر قرار داده و موجب آزردگی‌اش شده است.

حاشیه ها

1393/03/18 06:06
محمدمهدی

در بیت سوم شکر به جای لشکر درست است