گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴

میفشان جعد عنبر فام خود را
ببین دلهای بی آرام خود را
سپردم جان و بوسیدم دهانت
به هیچ آخر گرفتم کام خود را
به دشنامی توان آلوده کردن
لب شیرین درد آشام خود را
دلم در عهد آن زلف و بناگوش
مبارک دید صبح و شام خود را
در آغاز محبت کشته گشتم
بنازم بخت نیک انجام خود را
زبان از پند من ای خواجه بر بند
که بستم گوش استفهام خود را
ز سودای سر زلف رسایش
بدل کردم به کفر اسلام خود را
من آن روزی که دل بستم به زلفش
پریشان خواستم ایام خود را
به عشق از من مجو نام و نشانی
که گم کردم نشان و نام خود را
فروغی سوختم اما نکردم
ز سر بیرون خیال خام خود را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میفشان جعد عنبر فام خود را
ببین دلهای بی آرام خود را
هوش مصنوعی: موهای مشکی و خوشبویت را نریز و به تماشا بنشین، دل‌های پریشان و بی‌قرار خود را ببین.
سپردم جان و بوسیدم دهانت
به هیچ آخر گرفتم کام خود را
هوش مصنوعی: من جانم را به تو تقدیم کردم و لبانت را بوسیدم، اما در نهایت هیچ چیز به دست نیاوردم.
به دشنامی توان آلوده کردن
لب شیرین درد آشام خود را
هوش مصنوعی: می‌توان با سخنان زشت و ناپسند بر شیرینی کلام خود و درد دل خود تأثیر گذاشت.
دلم در عهد آن زلف و بناگوش
مبارک دید صبح و شام خود را
هوش مصنوعی: دل من در زمانه‌ای که آن زلف و گوش‌های زیبا در کنارم بود، صبح و شام خود را مشاهده کرد.
در آغاز محبت کشته گشتم
بنازم بخت نیک انجام خود را
هوش مصنوعی: در آغاز عشق، من به خاطر آن عشق جان سپردم، ولی من به خوش‌شانسی‌ام که به این سرنوشت خوش انجامیده‌ام، افتخار می‌کنم.
زبان از پند من ای خواجه بر بند
که بستم گوش استفهام خود را
هوش مصنوعی: ای معلم، بهتر است که زبانت را از پندهای من بازداری، زیرا من دیگر سؤال نکردم و به جستجو ادامه نمی‌دهم.
ز سودای سر زلف رسایش
بدل کردم به کفر اسلام خود را
هوش مصنوعی: از خیال زیبایی و جذابیت موهای او، ایمان و اعتقادات خود را ترک کردم و به نوعی به کفر گراوییدم.
من آن روزی که دل بستم به زلفش
پریشان خواستم ایام خود را
هوش مصنوعی: در روزی که عاشق زلف او شدم، خواسته‌ام این بود که روزهایم را با آشفتگی و بی‌قراری سپری کنم.
به عشق از من مجو نام و نشانی
که گم کردم نشان و نام خود را
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، از من دنبال نام و نشانه‌ای نگرد؛ چرا که من حتی نشانه و نام خودم را گم کرده‌ام.
فروغی سوختم اما نکردم
ز سر بیرون خیال خام خود را
هوش مصنوعی: در دل خود آتش عشق را جانکاه احساس کردم، اما هیچ‌گاه نتوانستم از ذهن خود آن خیال ناپاک را دور کنم.