گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۸

دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت
تا خبردار شدم کار دل از کار گذشت
با وجودی که نه شب دیده‌ام او را و نه روز
شب و روزم همه در حسرت دیدار گذشت
چه نگه بود که دل از کف عشاق ربود
چه بلا بود که بر مردم هشیار گذشت
گر صفای می ناب و رخ ساقی این است
کس نیارد ز در خانه خمار گذشت
تا دلت خون نکند لاله رخی کی دانی
که چه‌ها بر سرم از دیدهٔ خون‌بار گذشت
قامت شاخ گل از بار خجالت خم شد
هر گه آن سرو خرامنده به گلزار گذشت
عاشقان رخ آن تازه جوان پیر شدند
وقت آزادی مرغان گرفتار گذشت
طالع خفته‌ام از خواب برآمد وقتی
که به سر وقت من آن دولت بیدار گذشت
من که از سلطنت امکان گذشتن دارم
نتوانم ز گدایی در یار گذشت
گر به یک لحظه دو صد بار کشی در خونم
ممکنم نیست ز عشق تو به یک بار گذشت
عشقت از چار طرف بست ره چارهٔ ما
که میسر نشود از تو به ناچار گذشت
چه کنم گر نکنم صبر فروغی در عشق
گر نیارد دلم از صحبت دلدار گذشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت
تا خبردار شدم کار دل از کار گذشت
هوش مصنوعی: در آن شب، مانند تیر از کمان، آن معشوق با زیبایی خاصی از کنار من گذشت و من تازه متوجه شدم که دل من از دست رفته و کار از کار گذشته است.
با وجودی که نه شب دیده‌ام او را و نه روز
شب و روزم همه در حسرت دیدار گذشت
هوش مصنوعی: من هرگز او را در شب یا روز ندیده‌ام، اما تمام روزها و شب‌هایم را در آرزوی دیدنش سپری کرده‌ام.
چه نگه بود که دل از کف عشاق ربود
چه بلا بود که بر مردم هشیار گذشت
هوش مصنوعی: چه چیزی باعث شد که دل عاشقان را برباید و چه مصیبت و گرفتاری بر مردم آگاه و هوشیار گذشت؟
گر صفای می ناب و رخ ساقی این است
کس نیارد ز در خانه خمار گذشت
هوش مصنوعی: اگر زیبایی شراب ناب و چهره ساقی این چنین باشد، هیچ‌کس نمی‌تواند از در خانه می‌فروشی عبور کند.
تا دلت خون نکند لاله رخی کی دانی
که چه‌ها بر سرم از دیدهٔ خون‌بار گذشت
هوش مصنوعی: وقتی دلت آزرده و غمگین نباشد، نمی‌دانی که چه دردها و رنج‌هایی بر من گذشته و چقدر اشک ریخته‌ام.
قامت شاخ گل از بار خجالت خم شد
هر گه آن سرو خرامنده به گلزار گذشت
هوش مصنوعی: وقتی آن سرو خوش اندام و زیبا به باغ می‌گذرد، گل با احساس خجالت سرش را پایین می‌اندازد و خم می‌شود.
عاشقان رخ آن تازه جوان پیر شدند
وقت آزادی مرغان گرفتار گذشت
هوش مصنوعی: عاشقان چهره آن جوان زیبا، پیر و فرسوده شدند. زمان آزادی پرندگان به دام افتاده، سپری شد.
طالع خفته‌ام از خواب برآمد وقتی
که به سر وقت من آن دولت بیدار گذشت
هوش مصنوعی: وقتی که فرصت مناسب و شایسته‌ام سرانجام بیدار شد و به سراغم آمد، احساس کردم که از خواب غفلت بیدار شدم.
من که از سلطنت امکان گذشتن دارم
نتوانم ز گدایی در یار گذشت
هوش مصنوعی: من که از مقام و سلطنت می‌توانم بگذرم، اما نمی‌توانم از درخواست و نیاز به محبت یار فراتر بروم.
گر به یک لحظه دو صد بار کشی در خونم
ممکنم نیست ز عشق تو به یک بار گذشت
هوش مصنوعی: اگر در یک لحظه صد بار هم جانم را بگیری، باز هم از عشق تو نمی‌توانم به آسانی بگذرم.
عشقت از چار طرف بست ره چارهٔ ما
که میسر نشود از تو به ناچار گذشت
هوش مصنوعی: عشق تو چنان ما را در بر گرفته که هیچ راهی برای نجات نداریم و مجبوریم از تو بگذریم، چون به هیچ وجه نمی‌توانیم به تو دسترسی پیدا کنیم.
چه کنم گر نکنم صبر فروغی در عشق
گر نیارد دلم از صحبت دلدار گذشت
هوش مصنوعی: چه کنم اگر در عشق نتوانم صبر کنم؟ اگر دلم نتواند از صحبت معشوق گذر کند، چه باید بکنم؟

حاشیه ها

1393/08/05 20:11
بی سوات

فکر کنم درست این مسراع اینه : "نتوانم ز گدایی در یار گذشت" به جای نتوانم در متن کنونی نتوان ثبت شده است. مسئله دوم واژه گل زار رو هم فکر می کنم نگارش درستش گلزار باشه. ممنون از التفاتتون هم به شعر و هم به اصلاحات

1394/07/04 12:10
داکتر ق. مصلح بدخشانی

به پندار من فرمایشات محترم "بی سوات؟" در هر دو نکته قابل تایید است، ولی از سوی گردانندگان محترم گنجور در مورد هنوز توجه قابل لمس صورت نگرفته است.
هرچند برای این پیشنهاد تصحیحی، سندی در دست نیست، ولی در مصراع قابل بحث، که «نتوان ز گدایی در یار گذشت» است، نقصان وزن به سهولت قابل تشخیص و نیازمند تصحیح می باشد.
به امید بازبینی کسبی و موضعگیری مطابق گردانندگان گنجور!