گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۷

سر بیمار گر آن چشم دل آزار نداشت
بر سر هر گذری این همه بیمار نداشت
نازم آن طره که با این همه بار دل خلق
سرگرانی ز گران باری این بار نداشت
کارم از هیچ طرف تنگ نمی‌شد در عشق
اگر آن تنگ دهان با دل من کار نداشت
بر کسی خواجه ما از سر رحمت نگذشت
که نشد بندهٔ او از دل و اقرار نداشت
روز روشن کسی آن سنبل شب رنگ ندید
که پریشان دلش آهنگ شب تار نداشت
طالب وصلی اگر با غم هجران خوش باش
گل نمی‌گشت عزیز این همه گر خار نداشت
شاهدی کشت به یک جلوهٔ قامت ما را
که قیامت شد و از کار خود انکار نداشت
همه گویند که از جان چه تمتع بردی
چه تمتع ز متاعی است که بازار نداشت
نقد جان در عوض بوسه بتان نگرفتند
گوهری داشت فروغی که خریدار نداشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر بیمار گر آن چشم دل آزار نداشت
بر سر هر گذری این همه بیمار نداشت
هوش مصنوعی: اگر آن چشم دل‌خراش در سر بیمار وجود نداشت، در هر کوچه و خیابانی این همه بیمار نبودند.
نازم آن طره که با این همه بار دل خلق
سرگرانی ز گران باری این بار نداشت
هوش مصنوعی: من به آن موهای خوش‌فرم و زیبا افتخار می‌کنم که باوجود تمام مشکلات و غم‌های دل مردم، نتوانسته‌اند از سنگینی این بار حس ناراحتی را به دوش بکشند.
کارم از هیچ طرف تنگ نمی‌شد در عشق
اگر آن تنگ دهان با دل من کار نداشت
هوش مصنوعی: اگر آن کسی که عشقش را می‌خواستم با قلب من کاری نداشت، هیچ‌کدام از مشکلات و تنگناهایی که داشتم، پیش نمی‌آمد.
بر کسی خواجه ما از سر رحمت نگذشت
که نشد بندهٔ او از دل و اقرار نداشت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از روی محبت و مهربانی خواجه ما را ترک نکرد، مگر اینکه او به دل خود بنده‌اش شد و این موضوع را پذیرفت.
روز روشن کسی آن سنبل شب رنگ ندید
که پریشان دلش آهنگ شب تار نداشت
هوش مصنوعی: در روز روشن، کسی نتوانست آن گل شب‌پری رنگ را ببیند، چرا که دل پریشان او آهنگی از تاریکی شب در خود نداشت.
طالب وصلی اگر با غم هجران خوش باش
گل نمی‌گشت عزیز این همه گر خار نداشت
هوش مصنوعی: کسی که از عشق و وصال معشوقش سخن می‌گوید، اگر با درد جدایی کنار بیاید، گل نمی‌توانست این‌قدر باارزش باشد اگر خار نداشت.
شاهدی کشت به یک جلوهٔ قامت ما را
که قیامت شد و از کار خود انکار نداشت
هوش مصنوعی: یک محبوب با یک نمای جذاب خود، دل ما را تسخیر کرد و این کار چنان اثر عمیقی گذاشت که به مانند روز قیامت، همه چیز را تحت تاثیر قرار داد و او به هیچ وجه از کار خود پشیمان نبود.
همه گویند که از جان چه تمتع بردی
چه تمتع ز متاعی است که بازار نداشت
هوش مصنوعی: همه می‌گویند از زندگی و لذت‌های آن چه بهره‌ای بردی، یا چه بهره‌ای از چیزی که ارزش و بازاری نداشت، به دست آورده‌ای؟
نقد جان در عوض بوسه بتان نگرفتند
گوهری داشت فروغی که خریدار نداشت
هوش مصنوعی: نقد جان یعنی جان را به خاطر بوسه‌ای از معشوقه‌اش نمی‌فروشد، زیرا در خود روشنایی و ارزشی دارد که کسی برای آن خواهان نیست.