گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۶

پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت
مهرهٔ مهر تو در حقهٔ دل منزل داشت
من همین از نظر افتاده چشمت بودم
ور نه صد مساله با مردم صاحب دل داشت
دوش با سرو حدیث غم خود می‌گفتم
کاو هم از قد تو خون در دل و پا در گل داشت
خون بهای دلم از چشم تو نتوانم خواست
که به یک غمزهٔ دو صد غرقه به خون بسمل داشت
هر تنی در طلبت لایق جان دادن نیست
نیک بخت آن که تن پاک و دل قابل داشت
خال هندوی تو بر آتش عارض شب و روز
پی احضار دل سوختگان فلفل داشت
در ره عشق مرا حسرت مقتولی کشت
که نگاهی گه کشتن به رخ قاتل داشت
ساخت فارغ ز غم رفته و آینده مرا
وه که ساقی خبر از ماضی و مستقبل داشت
با همه ناخوشی عشق فروغی خوش بود
شادکام آن که غم روی ترا حاصل داشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت
مهرهٔ مهر تو در حقهٔ دل منزل داشت
هوش مصنوعی: قبل از آنکه مهتاب در این محفل ظاهر شود، احساس محبت تو در دل من جا داشت.
من همین از نظر افتاده چشمت بودم
ور نه صد مساله با مردم صاحب دل داشت
هوش مصنوعی: من تنها به خاطر نگاه تو به چنین حالتی افتاده‌ام، وگرنه مسایل زیادی با انسان‌های با دل و احساس داشتم.
دوش با سرو حدیث غم خود می‌گفتم
کاو هم از قد تو خون در دل و پا در گل داشت
هوش مصنوعی: دیشب با قامت زیبا و دل‌فریب خود از غم‌های قلبی‌ام صحبت می‌کردم. او نیز به خاطر زیبایی‌اش در دل من درد و در قدم‌هایش موانعی داشت.
خون بهای دلم از چشم تو نتوانم خواست
که به یک غمزهٔ دو صد غرقه به خون بسمل داشت
هوش مصنوعی: نمی‌توانم از چشمان تو طلب کنم که برای دل شادیم بهایی بپردازی، زیرا با یک اشاره از سوی تو، دل‌های زیادی در عشق تو به خون می‌غلطند.
هر تنی در طلبت لایق جان دادن نیست
نیک بخت آن که تن پاک و دل قابل داشت
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال توست، لایق این نیست که جانش را فدای تو کند. خوشا به حال کسی که هم بدن پاکی دارد و هم دل شایسته‌ای.
خال هندوی تو بر آتش عارض شب و روز
پی احضار دل سوختگان فلفل داشت
هوش مصنوعی: نقطه زیبای تو مانند آتش در شب و روز در جستجوی دل‌های سوخته، طعمی تند و دلپذیر دارد.
در ره عشق مرا حسرت مقتولی کشت
که نگاهی گه کشتن به رخ قاتل داشت
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، آرزویی به دلم نشسته که به خاطر یک نگاه، جانم را به خطر می‌اندازد و آن نگاه به قدری جذاب است که می‌تواند قاتل را نیز تحت تأثیر قرار دهد.
ساخت فارغ ز غم رفته و آینده مرا
وه که ساقی خبر از ماضی و مستقبل داشت
هوش مصنوعی: از غم‌ها رهایی یافته‌ام و به حال خود مشغولم، اما ای ساقی، تو به گذشته و آینده من آگاهی داری.
با همه ناخوشی عشق فروغی خوش بود
شادکام آن که غم روی ترا حاصل داشت
هوش مصنوعی: عشق با تمام درد و رنج‌ها، همچنان شیرین و دل‌نشین است. خوشبخت کسی است که غم فراق تو را تجربه کرده باشد.