گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۲

ایمن از تیر نگاه تو دل زاری نیست
مردم آزارتر از چشم تو بیماری نیست
باز در فکر اسیران کهن افتادی
به کمند تو مگر تازه گرفتاری نیست
کی تواند که به سر تاج سلیمانی زد
هر که از لعل تواش خاتم زنهاری نیست
هرگز آن دولت بیدار نصیبش نشود
هر که را وقت سحر دیدهٔ بیداری نیست
دامن گوهر مقصود به دستش نفتد
هرکه را در دل شب چشم گهرباری نیست
قدمی بیش نمانده‌ست میان من و دوست
لیکن از ضعف، مرا قوت رفتاری نیست
ای که گفتی غم دل در بر دلدار بگو
خود چه گویم که مرا قدرت گفتاری نیست
کاشکی بار غمش بر کمر کوه نهند
تا بدانند که سنگین‌تر از این باری نیست
گاهی ار حضرت معشوق نگاهی بکند
خوش تر از مشغلهٔ عشق دگر کاری نیست
یار از پرده هویدا شد و یاران غافل
یوسفی هست دریغا که خریداری نیست
اثری در نفس پیر مغان است ار نه
سبحهٔ شیخ کم از حلقه زناری نیست
از لب ساقی سر مست فروغی ما را
نشئه‌ای هست که در خانه خماری نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایمن از تیر نگاه تو دل زاری نیست
مردم آزارتر از چشم تو بیماری نیست
هوش مصنوعی: نگران آسیب‌های نگاه تو نیستم، زیرا قلب من آزار بیشتری از چشمان تو نمی‌بیند.
باز در فکر اسیران کهن افتادی
به کمند تو مگر تازه گرفتاری نیست
هوش مصنوعی: دوباره به یاد زندانیان قدیمی افتادی و به دام تو افتاده‌اند، آیا این نشانه‌ای از تازه‌تر شدن گرفتاریت نیست؟
کی تواند که به سر تاج سلیمانی زد
هر که از لعل تواش خاتم زنهاری نیست
هوش مصنوعی: کیست که بتواند بر سر تاج سلیمان بنشیند، در حالی که هیچ کس از زیبایی و درخشش تو برخوردار نیست؟
هرگز آن دولت بیدار نصیبش نشود
هر که را وقت سحر دیدهٔ بیداری نیست
هوش مصنوعی: هر کس که در صبح زود و سحرگاهی بیدار نباشد، هرگز به خوشبختی و سعادت واقعی نخواهد رسید.
دامن گوهر مقصود به دستش نفتد
هرکه را در دل شب چشم گهرباری نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که در دل شب توانایی دیدن زیبایی‌ها و ارزش‌ها را نداشته باشد، به مقصود و هدف خود نمی‌رسد و نمی‌تواند آن چیزی را که به دنبالش است بیابد.
قدمی بیش نمانده‌ست میان من و دوست
لیکن از ضعف، مرا قوت رفتاری نیست
هوش مصنوعی: میان من و دوست فقط یک قدم فاصله است، اما از خستگی و ضعف نمی‌توانم اقدامی کنم.
ای که گفتی غم دل در بر دلدار بگو
خود چه گویم که مرا قدرت گفتاری نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که گفتی غم دل را در کنار محبوب بیان کن، من خود را چگونه بیاورم که قدرت سخن گفتن ندارم.
کاشکی بار غمش بر کمر کوه نهند
تا بدانند که سنگین‌تر از این باری نیست
هوش مصنوعی: ای کاش بتوانند بار غم او را بر دوش کوه بگذارند تا همه بفهمند که هیچ چیزی به این اندازه سنگین و دشوار نیست.
گاهی ار حضرت معشوق نگاهی بکند
خوش تر از مشغلهٔ عشق دگر کاری نیست
هوش مصنوعی: گاهی یک نگاه از سوی محبوب به انسان، از تمام درگیری‌ها و مشغله‌های عشق، دلپذیرتر و شگفت‌انگیزتر است.
یار از پرده هویدا شد و یاران غافل
یوسفی هست دریغا که خریداری نیست
هوش مصنوعی: دوست نازنیننمایان شد و دیگر دوستان در غفلت به سر می‌برند، مانند یوسف که در چاه است و افسوس که کسی نیست که او را بخرد و از این وضع نجات دهد.
اثری در نفس پیر مغان است ار نه
سبحهٔ شیخ کم از حلقه زناری نیست
هوش مصنوعی: اثر و تأثیر روحانی در وجود عالم بزرگ و پیر مغان وجود دارد و اگر این اثر نباشد، در حقیقت تسبیح شیخ هم چیزی کمتر از نوار زنی نیست.
از لب ساقی سر مست فروغی ما را
نشئه‌ای هست که در خانه خماری نیست
هوش مصنوعی: از لب ساقی، ما نشئه‌ای را تجربه می‌کنیم که در خانه‌ام هیچ نشانه‌ای از خماری وجود ندارد.

حاشیه ها

1399/04/21 06:06
Al

در بیت آخر کلمه نشئه به اشتباه نشه درج شده است، لطفاً تصحیح گردد.
با تشکر

1399/04/21 07:06
Al

در بیت نهم نیز "ار" به اشتباه "از" درج شده است. لطفاً اصلاح گردد.
سپاس