غزل شمارهٔ ۱۱
من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
کی توانم برکشید از سینه پیکان تو را
گر بدینسان نرگس مست تو ساغر میدهد
هوشیاری مشکل است البته مستان تو را
وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست
بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را
جز سر زلف پریشانت نمیبینم کسی
کاو به خاطر آورد خاطر پریشان تو را
ای دریغ از تیغ ابرویت که خون غیر ریخت
سالها بیهوده رفتم خاک میدان تو را
هرگز از جیب فلک سر بر نیارد آفتاب
صبحدم بیند اگر چاک گریبان تو را
دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند
گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را
چشم گریان مرا از گریه نتوان منع کرد
تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را
آه سوزان را فروغی اندکی آهسته تر
ترسم آسیبی رسد شمع شبستان تو را
غزل شمارهٔ ۱۰: گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو راغزل شمارهٔ ۱۲: دوش به خواب دیدهام روی ندیدهٔ تو را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
کی توانم برکشید از سینه پیکان تو را
هوش مصنوعی: من که بسیار مشتاقم و این عشق در وجودم شعلهور است، چگونه میتوانم تیر زهرآگین عشق تو را از دل خود بیرون کنم؟
گر بدینسان نرگس مست تو ساغر میدهد
هوشیاری مشکل است البته مستان تو را
هوش مصنوعی: اگر نرگس زیبا و مست تو ساغر میریزد، بیتردید هوشیاری برای مستان تو دشوار خواهد بود.
وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست
بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را
هوش مصنوعی: آرزوی بهشت و زیباییهای آن برای زاهدان، امروز نصیبشان نمیشود و نمیتوانند به خاطر آنچه در آینده است، از تو و محبتت چشمپوشی کنند.
جز سر زلف پریشانت نمیبینم کسی
کاو به خاطر آورد خاطر پریشان تو را
هوش مصنوعی: جز موهای به هم ریختهات هیچ کس را نمیبینم که به یاد تو و دلنگرانیهایت باشد.
ای دریغ از تیغ ابرویت که خون غیر ریخت
سالها بیهوده رفتم خاک میدان تو را
هوش مصنوعی: عجب که ابروی تو، به قدری دلربا و تیز است که سالها در عشق تو زندانی شدم و حتی یک قطره خون از کسی نریخت. افسوس که همه آن زمانها بی نتیجه بود.
هرگز از جیب فلک سر بر نیارد آفتاب
صبحدم بیند اگر چاک گریبان تو را
هوش مصنوعی: هیچگاه خورشید صبحگاهی از جیب آسمان بیرون نخواهد آمد، مگر اینکه چاک گریبان تو را ببیند.
دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند
گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را
هوش مصنوعی: اگر زلفهای عنبرین تو را بپراکنند، دامن آفرینش را از عطر و بوی خوش پر میکنند.
چشم گریان مرا از گریه نتوان منع کرد
تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را
هوش مصنوعی: چشم من را که در حال گریه است، نمیتوانم از اشکریزی بازدارم تا زمانی که دلم را شاد نکرده و لبخند زیبای تو را نبوسم.
آه سوزان را فروغی اندکی آهسته تر
ترسم آسیبی رسد شمع شبستان تو را
هوش مصنوعی: سوزش دل را به آرامی بیان میکنم، مبادا که به شمع درخشان شبستانت آسیبی برسد.
حاشیه ها
1391/06/31 18:08
Khalil
Bedune mobaleqe Zabane Parsi Zabane eshq wa mohabbat ast. Parsiguyane jahan motahad shaweed