غزل شمارهٔ ۱۰
گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
فردای محشر هر کسی گیرد گریبان تو را
گر سوی مصرت بردمی خون زلیخا خوردمی
زندان یوسف کردمی چاه زنخدان تو را
سرمایهٔ جان باختم تن را ز جان پرداختم
آخر به مردن ساختم تدبیر هجران تو را
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانهای
اما دل بشکستهام نشکست پیمان تو را
هر گه که بهر کشتنم از غمزه فرمان دادهای
بوسیدم و بر سر زدم شاهانه فرمان تو را
گر خون پاکم را فلک بر خاک خواهد ریختن
حاشا که از چنگم کشد پاکیزه دامان تو را
گر بخت در عشقت به من فرمان سلطانی دهد
سالار هر لشگر کنم برگشته مژگان تو را
اشک شب و آه سحر، خون دل و سوز جگر
ترسم که سازد آشکار اسرار پنهان تو را
آشفته خاطر کردهام جمعیت عشاق را
هر شب که یاد آوردهام زلف پریشان تو را
دانی کدامین مست را بر لب توان زد بوسهها
مستی که بوسد دم به دم لبهای خندان تو را
زان رو فروغی میدهد چشم جهان را روشنی
کز دل پرستش میکند خورشید تابان تو را
غزل شمارهٔ ۹: کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو راغزل شمارهٔ ۱۱: من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
فردای محشر هر کسی گیرد گریبان تو را
هوش مصنوعی: اگر شب را بشمارم و نام شهیدان تو را بگویم، در روز قیامت هر کس به تو چنگ میزند.
گر سوی مصرت بردمی خون زلیخا خوردمی
زندان یوسف کردمی چاه زنخدان تو را
هوش مصنوعی: اگر به سمت مصر میرفتم، خون زلیخا را مینوشیدم و یوسف را در زندان میکردم، و چاه را با گونهی تو پر میکردم.
سرمایهٔ جان باختم تن را ز جان پرداختم
آخر به مردن ساختم تدبیر هجران تو را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از فدا کردن جانش برای عشق سخن میگوید. او به نوعی سرمایه وجود خود را در راه عشق خرج کرده و در حالی که از جانش میگذرد، در نهایت به مرگ فکر میکند و تقدیری که از دوری معشوق به دست آمده را ایجاد میکند. این احساس به ترکیبی از عشق و سوگواری اشاره دارد، جایی که تلخی فراق و جدایی شعلهور میشود.
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانهای
اما دل بشکستهام نشکست پیمان تو را
هوش مصنوعی: هرچند که دلم به خاطر حسرت و نرسیدن به آرزوهایم آسیب دیده است، اما با این حال، این دل شکستهام نتوانسته است عهد و پیمان تو را بشکند.
هر گه که بهر کشتنم از غمزه فرمان دادهای
بوسیدم و بر سر زدم شاهانه فرمان تو را
هوش مصنوعی: هر بار که به خاطر عشق و زیباییات دستور کشتنم را دادهای، من با بوسهای به نشانهی احترام، این فرمان را پذیرفتهام.
گر خون پاکم را فلک بر خاک خواهد ریختن
حاشا که از چنگم کشد پاکیزه دامان تو را
هوش مصنوعی: اگر آسمان بخواهد خون پاک من را بر زمین بریزد، هرگز اجازه نمیدهم که پای تو به آلودگی بیفتد.
گر بخت در عشقت به من فرمان سلطانی دهد
سالار هر لشگر کنم برگشته مژگان تو را
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت در عشق تو به من قدرتی بدهد، من همگان را زیر فرمان خود میگیرم و فقط تو را میخواهم.
اشک شب و آه سحر، خون دل و سوز جگر
ترسم که سازد آشکار اسرار پنهان تو را
هوش مصنوعی: در شب، اشک و در سحر، آه میزنم و با دل شکسته و درد جگر، نگرانم که رازهای پنهان تو برملا شود.
آشفته خاطر کردهام جمعیت عشاق را
هر شب که یاد آوردهام زلف پریشان تو را
هوش مصنوعی: هر شب با یادآوری زلف نامنظم تو، دل عاشقان را آشفت و نگران کردهام.
دانی کدامین مست را بر لب توان زد بوسهها
مستی که بوسد دم به دم لبهای خندان تو را
هوش مصنوعی: میدانی کدام یک از عاشقان را میتوان با بوسهای آرامش بخشید؟ عاشقی که مدام لبهای خندان تو را میبوسد و از این کار لذت میبرد.
زان رو فروغی میدهد چشم جهان را روشنی
کز دل پرستش میکند خورشید تابان تو را
هوش مصنوعی: چشم جهان به خاطر تو روشنایی میگیرد، زیرا قلبم تو را همچون خورشید تابانی پرستش میکند.
حاشیه ها
1389/04/04 09:07
ح.ت.
ترسم که ساز آشکار اسرار پنهان تو را -->
ترسم که ساز(د) آشکار اسرار پنهان تو را
---
پاسخ: با تشکر، مطابق نظر شما تصحیح شد.
1398/10/13 13:01
ایماندو
اینگونه موزون تر است :
گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
یوم محشر هر کسی گیرد گریبان تو را
1402/05/01 09:08
محمدحسن مرسلی
به نظر میاد در بیت
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانهای
اما دل بشکستهام نشکست پیمان تو را
«در حسرت» از لحاظ معنایی درستتر باشد