غزل شمارهٔ ۱۰۹
ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست
کی خوشتر از این در همه عالم هوسی هست
ای خواجه بهش باش که با آن لب مینوش
گر باده به اندازه ننوشی عسسی هست
گر مرد رهی با خبر از نالهٔ دل باش
زیرا که به هر قافله بانگ جرسی هست
یا قافله سالار ره کعبه ندانست
یا آن که به صحرای طلب بار بسی هست
تنها نه همین اسب من اول قدم افتاد
کافتاده در این بادیه هر سو فرسی هست
خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات
مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست
از دیدهٔ دلسوختگان چهره مپوشان
ای آینه هشدار که صاحب نفسی هست
تا داد مرا از تو ستمگر نگرفتند
کس هیچ ندانست که فریادرسی هست
مرغ دلم از باغ به تنگ است فروغی
تا حلقهٔ دامی و شکاف قفسی هست
غزل شمارهٔ ۱۰۸: کفر زلفش رهزن دین است گویی نیست هستغزل شمارهٔ ۱۱۰: خوش است اگر ز تو ما را دل غمینی هست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست
کی خوشتر از این در همه عالم هوسی هست
هوش مصنوعی: ما و آرزوهایمان دربارهی عشق و شراب تا زمانی که نفسی در این دنیا داریم، چه چیزی میتواند بهتر از این باشد که چنین آرزوهایی وجود دارد؟
ای خواجه بهش باش که با آن لب مینوش
گر باده به اندازه ننوشی عسسی هست
هوش مصنوعی: ای آقا، با آن لب شیرینت بیا باده بنوش که اگر به اندازه نداشته باشی، کوشکی در انتظار است.
گر مرد رهی با خبر از نالهٔ دل باش
زیرا که به هر قافله بانگ جرسی هست
هوش مصنوعی: اگر در مسیری حرکت میکنی، باید از درد و رنج دل آگاه باشی، زیرا در هر گروهی صدای فریاد و دلنگرانی وجود دارد.
یا قافله سالار ره کعبه ندانست
یا آن که به صحرای طلب بار بسی هست
هوش مصنوعی: یا رهبر قافله نمیدانست که چطور به کعبه برسد، یا اینکه در بیابان جستجوی خود، بار زیادی بر دوش دارد.
تنها نه همین اسب من اول قدم افتاد
کافتاده در این بادیه هر سو فرسی هست
هوش مصنوعی: تنها اسب من نیست که در آغاز مسیر زمین خورده است؛ در این بیابان هر طرف، اسبهای دیگری هم هستند که به زمین افتادهاند.
خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات
مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست
هوش مصنوعی: اگر میخواهی قلبت آسیب نبیند، دل کسی را نشکن؛ زیرا در این مکان، شخصی وجود دارد که ممکن است آسیب ببیند.
از دیدهٔ دلسوختگان چهره مپوشان
ای آینه هشدار که صاحب نفسی هست
هوش مصنوعی: ای آینه، چهرهات را از دلسوختگان پنهان نکن، چون کسی در اینجا هست که به احساسات و دردهای آنها توجه دارد.
تا داد مرا از تو ستمگر نگرفتند
کس هیچ ندانست که فریادرسی هست
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی از ستمگریهای تو پاسخی نگرفت، هیچکس متوجه نشد که برای من، کسی وجود دارد که بتواند به فریادم برسد.
مرغ دلم از باغ به تنگ است فروغی
تا حلقهٔ دامی و شکاف قفسی هست
هوش مصنوعی: دل من از شرایط سخت و زجرآور خسته و آزرده است، تا زمانی که یک حلقه دام یا شکاف و ضعفی در قفسی وجود دارد، همچنان در بند احساسات من هستم.