غزل شمارهٔ ۱۰۱
گرنه خورشید فلک خاک نشین ره تست
پس چرا هر سحر افتاده به جولانگه تست
هر کجا میگذری شعلهٔ آه دل ماست
هر طرف مینگری جلوه روی مه تست
خاک درگاه تو سر منزل آسودگی است
نیکبخت آن سر شوریده که بر درگه تست
دیده تا زلف و زنخدان تو را یوسف دل
گاه در گوشهٔ زندان و گهی در چه تست
هیچم از کار دل غمزده آگاهی نیست
تا مرا آگهی از غمزهٔ کارآگه تست
کاشکی خون مرا تیغ محبت میریخت
بر سر خاک شهیدی که زیارت گه تست
تو سهی سرو خرامان ز کجا میآیی
که دل و جان فروغی همه جا همره تست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرنه خورشید فلک خاک نشین ره تست
پس چرا هر سحر افتاده به جولانگه تست
هوش مصنوعی: اگر خورشید آسمان، از خاک زمین نشأت میگیرد، پس چرا هر صبح در میدان تو حضور دارد و به حرکت درمیآید؟
هر کجا میگذری شعلهٔ آه دل ماست
هر طرف مینگری جلوه روی مه تست
هوش مصنوعی: هر جا که قدم میزنی، آتش درد دل ما را حس میکنیم و هر سو که نگاه میکنی، زیبایی چهره تو را میبینیم.
خاک درگاه تو سر منزل آسودگی است
نیکبخت آن سر شوریده که بر درگه تست
هوش مصنوعی: خاک درگاه تو جایی است که آرامش و آسایش در آن یافت میشود. فرد خوشبخت کسی است که با دلسختی و دیوانگی به آن درگاه نزدیک شود.
دیده تا زلف و زنخدان تو را یوسف دل
گاه در گوشهٔ زندان و گهی در چه تست
هوش مصنوعی: چشمم همیشه به زیباییها و ناز و کرشمهٔ تو معطوف است، گاهی در تنهایی و غم و گاهی در شادی و حال خوش به یاد تو هستم.
هیچم از کار دل غمزده آگاهی نیست
تا مرا آگهی از غمزهٔ کارآگه تست
هوش مصنوعی: من هیچ اطلاعی از وضعیت دل غمگین خود ندارم، تا اینکه تو مرا از راز و نشانههای این حال باخبر کنی.
کاشکی خون مرا تیغ محبت میریخت
بر سر خاک شهیدی که زیارت گه تست
هوش مصنوعی: ای کاش که محبت تو، خون مرا بر روی خاک شهیدی که زیارتگاه توست بریزد.
تو سهی سرو خرامان ز کجا میآیی
که دل و جان فروغی همه جا همره تست
هوش مصنوعی: تو همچون سرو بلند و زیبا با نرمی و شکوه در حرکت هستی، از کجا میآیی که نور و روشنی قلب و جان من همیشه با تو همراه است؟