گنجور

شمارهٔ ۹

کجا رسم من مسکین بدان جناب کجا
وصال بحر کجا گمره تراب کجا
در انتظار قدومت بجان رسید دلم (کذا)
کجاست وعده وصلی از آن جناب کجا
گهی قرار دهم آن که بینمت در خواب
قرار چیست، صبوری کدام و خواب کجا
بمان بمان دو سه روزی مگر به کام رسی
کجا همی روی ای جان بدین شتاب کجا
بیا بیا که کتاب خداست بی تو غریب
کجاست دانش بی‌‏دانشان، کتاب کجا
چه نسبت است به علم تو دانش کس را
چراغ مژده کجا، قرص آفتاب کجا
ز علم خویش چراغی فرست تا بینم
ره خطاست کدام و ره صواب کجا
چو کحل دیده ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا
به هرزه از پی او هر طرف چو پوئی فیض
صلاح کار کجا و من خراب کجا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کجا رسم من مسکین بدان جناب کجا
وصال بحر کجا گمره تراب کجا
هوش مصنوعی: من کجا می‌توانم به آن مقام عالی برسم؟ کجا می‌توانم به وصال محبوبی همچون دریا دست یابم؟ و کجا می‌توانم در میان این گرداب حیرت و غفلت قرار بگیرم؟
در انتظار قدومت بجان رسید دلم (کذا)
کجاست وعده وصلی از آن جناب کجا
هوش مصنوعی: دل من در انتظار دیدار تو به شدت بی‌تاب شده است. این کجا و آن وعده‌ی وصالی که از تو داده شده کجاست؟
گهی قرار دهم آن که بینمت در خواب
قرار چیست، صبوری کدام و خواب کجا
هوش مصنوعی: گاهی به خودم می‌گویم که آیا می‌توانم کسی را که در خواب می‌بینم آرامش دهم؟ اما واقعاً آرامش چیست؟ صبر کجاست و خواب چه معنایی دارد؟
بمان بمان دو سه روزی مگر به کام رسی
کجا همی روی ای جان بدین شتاب کجا
هوش مصنوعی: بمان چند روزی، شاید به آرزویت برسی. کجا می‌روی، ای جان، که با این سرعت می‌تازی؟
بیا بیا که کتاب خداست بی تو غریب
کجاست دانش بی‌‏دانشان، کتاب کجا
هوش مصنوعی: بیا، بیا که بدون تو کتاب خدا احساس تنهایی می‌کند. جایی که دانش وجود نداشته باشد، کتاب هم معنی ندارد.
چه نسبت است به علم تو دانش کس را
چراغ مژده کجا، قرص آفتاب کجا
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه‌ ای بین علم و دانش انسان‌ها اشاره دارد. شاعر از تناسب نامناسب بین علم خود و دانش دیگران سخن می‌گوید. او به نوعی می‌گوید که علم و دانش او مانند نور چراغی کوچک است، در حالی که شخصیت و دانش دیگران به اندازه‌ روشنایی خورشید بزرگ و باعظمت است. به عبارت دیگر، شاعر خود را ناچیز و محدود در برابر علم و دانش عظیم و بی‌پایان می‌بیند و نمی‌تواند آن را با علم خود مقایسه کند.
ز علم خویش چراغی فرست تا بینم
ره خطاست کدام و ره صواب کجا
هوش مصنوعی: از دانش و آگاهی‌ام نوری بفرست تا ببینم کدام مسیر اشتباه است و کدام مسیر درست.
چو کحل دیده ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا
هوش مصنوعی: چشمان ما همچون سرمه‌ای است که به پای درگاه شما می‌چسبد، حالا نمی‌دانیم به کجا برویم، لطفاً بفرمایید که ما به کجا باید برویم.
به هرزه از پی او هر طرف چو پوئی فیض
صلاح کار کجا و من خراب کجا
هوش مصنوعی: در هر سو به دنبال او می‌روم، اما نتیجه‌ای نمی‌بینم. در حالی که او در حال بهره‌وری از خوبی‌هاست، من در حال تباهی و ویرانی‌ام.