گنجور

شمارهٔ ۶۱

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
هزار حیله برانگیختیم تا شاید
بریم ره به سراپرده امام و نشد
به معرفت نرسی تا به وصل او نرسی
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان که در طلبش عمر رفت و یک ساعت
ز وصل دلکش او خواستیم کام و نشد
دریغ و درد که در جستجو سرآمد عمر
شباب و شیب در این کار شد تمام و نشد
در آرزوی لقایش بسوختیم ای فیض
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
هوش مصنوعی: جانم به حدی در آتش عشق سوخته که همه چیز تمام شده است، اما هنوز با وجود همه اینها، در پی یک آرزوی نابودکننده هستم که تحقق نیافته است.
هزار حیله برانگیختیم تا شاید
بریم ره به سراپرده امام و نشد
هوش مصنوعی: ما هزاران تدبیر و راه‌کار به کار بردیم تا شاید بتوانیم به درگاه امام برسیم، اما موفق نشدیم.
به معرفت نرسی تا به وصل او نرسی
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
هوش مصنوعی: برای اینکه به وصال معشوق برسی، ابتدا باید به شناخت عمیق و معرفتی دست یابی. من خودم تلاش زیادی کردم، اما به نتیجه نرسیدم.
فغان که در طلبش عمر رفت و یک ساعت
ز وصل دلکش او خواستیم کام و نشد
هوش مصنوعی: ای کاش که در پی عشق او عمرم به سر آمده و فقط یک ساعت از لذت بودنش را درخواست می‌کردم، اما این آرزو برآورده نشد.
دریغ و درد که در جستجو سرآمد عمر
شباب و شیب در این کار شد تمام و نشد
هوش مصنوعی: حیف و ناکام است که عمر جوانی در جستجو سپری شد و تلاش‌ها به نتیجه نرسید و هرچه انجام شد، به پایان نرسید.
در آرزوی لقایش بسوختیم ای فیض
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
هوش مصنوعی: ما در انتظار رسیدن به عشق تو، جانمان را به آتش آرزوها سوزاندیم، ای فیض! اما حالا که در این مسیر راهی برای تکمیل کار دل پیدا نکردیم، هنوز این کار به سرانجام نرسیده است.