گنجور

شمارهٔ ۶۰

بخت از قدوم دوست نشانم نمی‏‌دهد
دولت خبر ز راز نهانم نمی‌‏دهد
جان می‏‌دهم برای لقایش به صدق دل
اینم نمی‏‌ستاند و آنم نمی‌‏دهد
مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست
یا هست پرده‏‌دار نشانم نمی‌‏دهد
دانم به صبر دست دهد کام دل ولی
بدعهدی زمانه امانم نمی‌‏دهد
چندان که بر کنار چو پرگار می‌‏روم
دوران چو نقطه ره به میانم نمی‏‌دهد
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
از آه و ناله فیض امانم نمی‏‌دهد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخت از قدوم دوست نشانم نمی‏‌دهد
دولت خبر ز راز نهانم نمی‌‏دهد
هوش مصنوعی: شانس و اقبال من به خاطر حضور دوست، به من موفقیت و خوشبختی نمی‌دهد و هیچ خبری از رازهای درون من به من نمی‌رسد.
جان می‏‌دهم برای لقایش به صدق دل
اینم نمی‏‌ستاند و آنم نمی‌‏دهد
هوش مصنوعی: من برای به دست آوردن حضور او جانم را فدای عشق و ارادت می‌کنم، اما او با صدق و صداقت، نه محبت من را می‌گیرد و نه چیزی به من می‌دهد.
مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست
یا هست پرده‏‌دار نشانم نمی‌‏دهد
هوش مصنوعی: مردم به خاطر اشتیاقی که دارند، در این فضا یا راهی ندارند یا اگر هم داشته باشند، پرده‌دار آن را به من نشان نمی‌دهد.
دانم به صبر دست دهد کام دل ولی
بدعهدی زمانه امانم نمی‌‏دهد
هوش مصنوعی: می‌دانم که با صبر می‌توان به خواسته‌هایم رسید، اما بدعهدی زمانه اجازه نمی‌دهد که از آن لذت ببرم.
چندان که بر کنار چو پرگار می‌‏روم
دوران چو نقطه ره به میانم نمی‏‌دهد
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به دور و برم می‌روم، مثل پرگار که در یک نقطه می‌چرخد، اما هیچ‌گاه نمی‌توانم به مرکز برسید.
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
از آه و ناله فیض امانم نمی‏‌دهد
هوش مصنوعی: گفتم به خواب می‌روم تا چهره‌ی زیبای دوست را ببینم، اما درد و غم اجازه نمی‌دهد.