شمارهٔ ۶۰
بخت از قدوم دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
جان میدهم برای لقایش به صدق دل
اینم نمیستاند و آنم نمیدهد
مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست
یا هست پردهدار نشانم نمیدهد
دانم به صبر دست دهد کام دل ولی
بدعهدی زمانه امانم نمیدهد
چندان که بر کنار چو پرگار میروم
دوران چو نقطه ره به میانم نمیدهد
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
از آه و ناله فیض امانم نمیدهد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بخت از قدوم دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
هوش مصنوعی: شانس و اقبال من به خاطر حضور دوست، به من موفقیت و خوشبختی نمیدهد و هیچ خبری از رازهای درون من به من نمیرسد.
جان میدهم برای لقایش به صدق دل
اینم نمیستاند و آنم نمیدهد
هوش مصنوعی: من برای به دست آوردن حضور او جانم را فدای عشق و ارادت میکنم، اما او با صدق و صداقت، نه محبت من را میگیرد و نه چیزی به من میدهد.
مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست
یا هست پردهدار نشانم نمیدهد
هوش مصنوعی: مردم به خاطر اشتیاقی که دارند، در این فضا یا راهی ندارند یا اگر هم داشته باشند، پردهدار آن را به من نشان نمیدهد.
دانم به صبر دست دهد کام دل ولی
بدعهدی زمانه امانم نمیدهد
هوش مصنوعی: میدانم که با صبر میتوان به خواستههایم رسید، اما بدعهدی زمانه اجازه نمیدهد که از آن لذت ببرم.
چندان که بر کنار چو پرگار میروم
دوران چو نقطه ره به میانم نمیدهد
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به دور و برم میروم، مثل پرگار که در یک نقطه میچرخد، اما هیچگاه نمیتوانم به مرکز برسید.
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
از آه و ناله فیض امانم نمیدهد
هوش مصنوعی: گفتم به خواب میروم تا چهرهی زیبای دوست را ببینم، اما درد و غم اجازه نمیدهد.