گنجور

شمارهٔ ۵۳

به کوی مهدی هادی گذر توانی کرد
هوای نفس ز سر گر به در توانی کرد
تو غرق معصیتی در مقام آسایش
به کوی عصمت او کی گذر توانی کرد
به عزم دیدن رویش به راه تقوی پوی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
گل مراد تو آنگه نقاب بگشاید
که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد
ز مخلصان حقیقی نهفته نیست رخش
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
ز مهر رویش اگر بر تو پرتوی افتد
چو شمع خنده‏زنان ترک سر توانی کرد
گدائی درِ آل پیمبر اکسیری است
گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد
بر آستان امامت دهند راه ای فیض
اگر غبارش کهل بصر توانی کرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.