گنجور

شمارهٔ ۴۸

زهی خجسته زمانی که یار باز آید
به کام غمزدگان غمگسار باز آید
اگر فدای امام زمان نخواهد شد
ز سر چه گویم و سر خود چکار باز آید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
به آن امید که آن شهسوار باز آید
دی خفا چه جفاها که کرد و دل بکشید
به بوی آن که دگر نوبهار باز آید
غمین مباد که عمرت در انتظار گذشت
که جان عمر پس از انتظار باز آید
ز نقش بند قضا هست امید آن ای فیض
که آن امید دل بی‏قرار باز آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی خجسته زمانی که یار باز آید
به کام غمزدگان غمگسار باز آید
هوش مصنوعی: زمانی شاد و خوشحال خواهد بود که محبوب دوباره برگردد و محنت‌زدگان را از غم رهایی بخشد.
اگر فدای امام زمان نخواهد شد
ز سر چه گویم و سر خود چکار باز آید
هوش مصنوعی: اگر کسی نخواهد به خاطر امام زمان فدای خود را بکند، چه بگویم و اصلاً چه اهمیتی دارد که زندگی خودش را چه کند؟
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
به آن امید که آن شهسوار باز آید
هوش مصنوعی: من به دنبال خیال او به جلو حرکت کردم و به چشمانش که رنگین و زیبا بودند، نگاه کردم، به امید اینکه آن قهرمان دوباره برگردد.
دی خفا چه جفاها که کرد و دل بکشید
به بوی آن که دگر نوبهار باز آید
هوش مصنوعی: دیروز چه بی‌رحمی‌ها که شد و دل را با بویی آزار داد که دیگر باران بهاری نخواهد آمد.
غمین مباد که عمرت در انتظار گذشت
که جان عمر پس از انتظار باز آید
هوش مصنوعی: نگران نباش که وقتت در انتظار سپری می‌شود، زیرا عمر تو پس از این انتظار به پایان خواهد رسید.
ز نقش بند قضا هست امید آن ای فیض
که آن امید دل بی‏قرار باز آید
هوش مصنوعی: از هنرمند تقدیر و سرنوشت، امید دارم که ای فیض، آن امیدی که دل ناآرامم را آرام کند، دوباره بازگردد.