شمارهٔ ۴۷
همای اوج سعادت به دام ما افتد
امام را گذر ار بر مقام ما افتد
حبابوار براندازم از نشاط کلاه
میئی ز معرفتش گر به جام ما افتد
ز سلسبیل معارف که نوشد او یا رب
که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد
به بارگاه رفیعش که مهر و مه نرسد
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
کند ز مغرب غیب آفتاب او چو طلوع
بود که پرتو نورش به بام ما افتد
خوش آن دمی که خبر آید از قدوم امام
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
چو آفتاب شود نوربخش ذره ما
به ما اگر نظری از امام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
چه عیشها که کنیم و چه شکرها ای فیض
دمی که او گذرش بر مقام ما افتد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.