شمارهٔ ۴۳
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید
بنمای رو که جانها گردد فدای رویت
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
هر قوم راست راهی، شاهی و قبلهگاهی
مائیم و درگه تو تا جان ز تن برآید
از کوی خویش بفرست سوی امیدواران
بوئی چو بوی رحمان کان از یمن برآید
از حسرت وصالت جان دادم و ندیدم
یارب از این سعادت کی کام من برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
یارا به حق مهدی گوئید ذکر خیرش
هر جا که فیض نامش در انجمن برآید
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.