گنجور

شمارهٔ ۴۱

ز هجر مهدی هادی است کار و بارم تلخ
گذشت زین غم جانسوز روزگارم تلخ
شراب وصل تو روزی شود مگر روزی
که در خیال جز اینست هرچه آرم تلخ‏
حلاوتی ز عبادت نمی‏چشم بی تو
کجا دهد بر شیرین چو تخم کارم تلخ
بری ز عمر نخوردم که لذتی بخشد
به غیر حرف تو باشد هر آنچه آرم تلخ
دهان به ذکر تو شیرین کنم مگر که به لب
به غیر حرف تو باشد هر آنچه آرم تلخ
نه ذکر تست همانا حلاوت سخنم
که هست حرف دگر هرچه می‏نگارم تلخ
اگرچه شهد خورم زهر باشدم در کام
که همچو فیض بود بی تو کار و بارم تلخ‏

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.