گنجور

شمارهٔ ۱۰۰

بسی شدم به بلاد و جبال و کوچه و باغ
به کوی مهدی هادی کسی نداد سراغ
چه حکمتست که محرومم از جمال امام
مگر ز معصیت آید مرا به دل این داغ
مرا شب است ز هجران او سراسر عمر
ولیک هست به دست دلم ز شوق چراغ
کجاست پیک صبا تا به کوی حضرت او
تحیتی ز من خسته دل کند ابلاغ
بگویدش که چنین است حال فیض از هجر
تو رحم کن نبود بر رسول غیر بلاغ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسی شدم به بلاد و جبال و کوچه و باغ
به کوی مهدی هادی کسی نداد سراغ
هوش مصنوعی: به خیلی از شهرها و کوه‌ها و کوچه‌ها و باغ‌ها رفتم، اما هیچ‌کس در کوی مهدی هادی از من خبری نگرفت.
چه حکمتست که محرومم از جمال امام
مگر ز معصیت آید مرا به دل این داغ
هوش مصنوعی: چرا من از دیدن زیبایی امام محرومم؟ آیا این تنها به خاطر گناهانی نیست که در دل دارم و باعث این درد می‌شود؟
مرا شب است ز هجران او سراسر عمر
ولیک هست به دست دلم ز شوق چراغ
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری او در تمام عمرم در darkness غرق هستم، اما هنوز هم خوشحالیin و شوق به او در دل من مانند چراغی می‌درخشد.
کجاست پیک صبا تا به کوی حضرت او
تحیتی ز من خسته دل کند ابلاغ
هوش مصنوعی: کجاست پیام‌آور صبح تا به کوی معشوق برود و از طرف من، که دل شکسته‌ام، سلامی را به او برساند؟
بگویدش که چنین است حال فیض از هجر
تو رحم کن نبود بر رسول غیر بلاغ
هوش مصنوعی: به او بگو که حال فیض از دوری تو اینگونه است؛ رحم کن، زیرا غیر از پیامبر، کسی نمی‌تواند این وضعیت را به درستی بیان کند.