گنجور

غزل شمارهٔ ۹۵۹

هر آن دلرا که با یاریست خوئی
ز گلذار حقیقت هست بوئی
ندارد او سر دنیا و عقبی
که دارد پای آمد شد بکوئی
دلی کوشد اسیر زلف یاری
دو عالم را نمی‌گیرد بموئی
بود خاطر پریشان هر که او را
رسید از زلف عنبر بوی بوئی
کسی کوشد ز راه عشق آگاه
نمیخواهد دگر راهی بسوئی
سری کو مست عشقی شد ز خود رست
بود آن می ز دریا یا بسوئی
دل فیض از غم عشقی زند های
مگر روزی به پیوندد بهوئی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر آن دلرا که با یاریست خوئی
ز گلذار حقیقت هست بوئی
هوش مصنوعی: هر دلی که با عشق و یاری پیوند دارد، از لطافت و زیبایی حقیقت بهره‌مند است و بویی خوش از آن می‌گیرد.
ندارد او سر دنیا و عقبی
که دارد پای آمد شد بکوئی
هوش مصنوعی: او هیچ‌گونه تمایلی به دنیا و آخرت ندارد، فقط پایش به یاد تو به اینجا آمده است.
دلی کوشد اسیر زلف یاری
دو عالم را نمی‌گیرد بموئی
هوش مصنوعی: دل کسی که تلاش می‌کند تا اسیر زلف محبوبش شود، به هیچ چیز در دو جهان اهمیت نمی‌دهد.
بود خاطر پریشان هر که او را
رسید از زلف عنبر بوی بوئی
هوش مصنوعی: هر کسی که با او برخورد کند، به خاطر بوی خوش زلفی که مانند عطر عنبر است، دلش نگران و پریشان می‌شود.
کسی کوشد ز راه عشق آگاه
نمیخواهد دگر راهی بسوئی
هوش مصنوعی: کسی که به جستجوی عشق می‌پردازد، دیگر هیچ راه دیگری را نمی‌طلبد.
سری کو مست عشقی شد ز خود رست
بود آن می ز دریا یا بسوئی
هوش مصنوعی: سری که تحت تأثیر عشق قرار گرفته و از خود رسته است، یا آن شراب از دریا آمده و یا به سمتی دیگر رفته است.
دل فیض از غم عشقی زند های
مگر روزی به پیوندد بهوئی
هوش مصنوعی: دل از غم عشق بی‌نهایت رنج می‌برد، اما امیدوار است که روزی به وصال معشوق برسد.

حاشیه ها

1394/04/05 15:07
محسن

گلذار یا گلزار؟

1394/04/05 18:07
دکتر ترابی

محسن عزیز
درست می فرمایید زار است چون مرغزار و نمکزار و....
و البته با گذاشتن و گذشتن ، گذاردن و جابجا کردن و اجازه دان واین گونه مباحث ارتباطی ندارد!!