گنجور

غزل شمارهٔ ۹۵۸

سر خستگان نداری بگذار ما نیائی
غم کشتگان نداری بمزار ما نیائی
تنم از غبار گردد بره گذارت افتد
تو بگردی از ره خود بغبار ما نیائی
بغمی نیوده پا بست نشده زمامت از دست
تو که بار غم نداری بقطار ما نیائی
ز خرابهٔ وفایم تو ز شهر بیوفائی
ز تو چون وفا نیاید بدیار ما نیائی
دلم از غم میانت شب و روز میگدازد
نشویم تا چو موئی بکنار ما نیائی
نشود خرابهٔ دل ز عمارت تو آباد
تو از این سرا برون رو تو بکار ما نیائی
چه شکایتست ای فیض که شنیده است هرگز
که کسی بیار گوید تو بکار ما نیائی

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر خستگان نداری بگذار ما نیائی
غم کشتگان نداری بمزار ما نیائی
هوش مصنوعی: اگر خسته‌ها را نمی‌بینی، اشکالی ندارد، ما را فراموش کن. اگر به یاد مردگان نیستی، برای دیدن مزار ما هم نیایید.
تنم از غبار گردد بره گذارت افتد
تو بگردی از ره خود بغبار ما نیائی
هوش مصنوعی: بدن من از غبار کوچه تو پر می‌شود، اما تو بی‌خبر از این حال و هوای من به راه خود ادامه می‌دهی و حتی به غبار من هم نمی‌نگرسی.
بغمی نیوده پا بست نشده زمامت از دست
تو که بار غم نداری بقطار ما نیائی
هوش مصنوعی: غم و اندوهی برایت وجود ندارد و تو به هیچ چیز وابسته نیستی، اما ما که بار غم را به دوش می‌کشیم، تو با ما همراه نمی‌شوی.
ز خرابهٔ وفایم تو ز شهر بیوفائی
ز تو چون وفا نیاید بدیار ما نیائی
هوش مصنوعی: از ویرانه‌ی وفای من، تو از شهر بی‌وفایی هستی. اگر از تو وفا نیاید، به دیار ما هم نخواهی آمد.
دلم از غم میانت شب و روز میگدازد
نشویم تا چو موئی بکنار ما نیائی
هوش مصنوعی: دل من از غم تو در شب و روز می‌سوزد و نمی‌تواند آرام بگیرد تا وقتی که تو مانند مویی به کنار من بیایی.
نشود خرابهٔ دل ز عمارت تو آباد
تو از این سرا برون رو تو بکار ما نیائی
هوش مصنوعی: دل من با وجود تو آباد است، اما اگر تو از این مکان بروی، خرابی و ویرانی بر دل حاکم می‌شود و دیگر نمی‌توانی کمکی به ما کنی.
چه شکایتست ای فیض که شنیده است هرگز
که کسی بیار گوید تو بکار ما نیائی
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که چه دردی وجود دارد، ای فیض، که هیچ‌گاه کسی شکایتی نکرده است که تو در کارهای ما حضور نداری و به کمک ما نمی‌ایی. به نوعی احساس نارضایتی و نیاز به یاری را در خود دارد.

حاشیه ها

1395/01/05 21:04
مجتبی آموزگار

به نظر در بیت دوم «تنم ار غبار گردد . . . » صحیح باشد.

1395/01/06 00:04
حُسام الدین

سلام بر مجتبی آموزگار
درود بر شما
مطابق فرموده :
تنم ار غبار گردد بِرَه گذارت افتد
تو بگردی از ره خود بغبار ما نیائی
سپاس گزارم ، غزلی دلاویز است .

1396/11/07 18:02
محب

سلام
در بیت سوم ،مصرع اول...بغمی نبوده پا بست....نیوده اشتباه املایی دارد.