گنجور

غزل شمارهٔ ۹۵۵

بود گر در ما تو تنها در آئی
تو تنها در آئی و با ما در آئی
تنی چند بیجان همه چشم بر در
که تنها در آئی به تنها بر آئی
بدیوانگی سر بر آرند عشاق
که شاید ز بهر تماشا در آئی
خوش آندم که خنجر بکف بر سر ما
خرامان بقصد سر ما در آئی
بجای گیاه از زمین چشم روید
تفرج کنان چون بصحرا در آئی
خلایق ز حسن تو مدهوش گردند
خرامان بمحشر چو فردا در آئی
نخواهی گذشت از سر عشقبازی
مگر آنکه ای فیض از پا در آئی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود گر در ما تو تنها در آئی
تو تنها در آئی و با ما در آئی
هوش مصنوعی: اگر تو در وجود ما تنها بیایی، در حقیقت تو به تنهایی به ما وارد می‌شوی و با ما هم‌نوا می‌شوی.
تنی چند بیجان همه چشم بر در
که تنها در آئی به تنها بر آئی
هوش مصنوعی: عده‌ای بی‌روح و بی‌جان، همه منتظر هستند که تو تنها بیایی و به تنهایی وارد شوی.
بدیوانگی سر بر آرند عشاق
که شاید ز بهر تماشا در آئی
هوش مصنوعی: عاشقان ممکن است در شور و دیوانگی خود سر به جلو بیاورند، شاید برای اینکه تو را برای تماشا ببینند.
خوش آندم که خنجر بکف بر سر ما
خرامان بقصد سر ما در آئی
هوش مصنوعی: لحظه‌ای خوشایند است که تو با خنجر در دست، با ناز و عشوه به سوی ما می‌آیی و به هدف ما نزدیک می‌شوی.
بجای گیاه از زمین چشم روید
تفرج کنان چون بصحرا در آئی
هوش مصنوعی: به جای اینکه از زمین گیاه و نباتی بروید، چشمانت را به دشت و صحرا خیره کن و از زیبایی‌های آن لذت ببر.
خلایق ز حسن تو مدهوش گردند
خرامان بمحشر چو فردا در آئی
هوش مصنوعی: مردم از زیبایی تو شیفته و شگفت‌زده می‌شوند، وقتی که با وقار به روز محشر بیایی.
نخواهی گذشت از سر عشقبازی
مگر آنکه ای فیض از پا در آئی
هوش مصنوعی: نمی‌توانی از عشق و بازی‌های عاشقانه گذر کنی مگر اینکه به حالت تسلیم و فروتنی درآیی و از خود بگذری.