گنجور

غزل شمارهٔ ۹۳۲

گفتم به عشق غارت دل‌ها چه می‌کنی
دستی دراز کرده به یغما چه می‌کنی
چندین هزار خانهٔ دل شد خراب تو
ای خانمان‌خراب به دل‌ها چه می‌کنی
دادی به آب و رنگ بتان آبروی ما
با گل‌رخان چه کردی و با ما چه می‌کنی
گفتم به دلبر از برِ من دل چه می‌بری
گفتا که من بر تو تو دل را چه می‌کنی
بگشای چشم و نور رخ ما عیان ببین
در پردهٔ خیال تماشا چه می‌کنی
من جلوه نانموده تو از خویش می‌روی
گر بر تو جلوه‌ای کنم آیا چه می‌کنی
چیزی ز ما مخواه به غیر از لقای ما
از دوست غیر دوست تمنا چه می‌کنی
از خود بشوی دست به دریای ما درا
بردار دل ز خویش محابا چه می‌کنی
بردار دل ز خویش و در این بحر غوطه‌ور
بر ساحل ایستاده تماشا چه می‌کنی
ای فیض عقل و هوش و دل و دین و جان بده
چون وصل دوست یافتی این‌ها چه می‌کنی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم به عشق غارت دل‌ها چه می‌کنی
دستی دراز کرده به یغما چه می‌کنی
هوش مصنوعی: به عشق گفتم دل‌ها را چرا می‌گیری و با دست دراز به تاراج می‌روی؟
چندین هزار خانهٔ دل شد خراب تو
ای خانمان‌خراب به دل‌ها چه می‌کنی
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از دل‌ها به خاطر تو ویران شده‌اند، ای کسی که خانه‌ها را نابود می‌کنی، در دل‌ها چه کار می‌کنی؟
دادی به آب و رنگ بتان آبروی ما
با گل‌رخان چه کردی و با ما چه می‌کنی
هوش مصنوعی: به تو محبت و زیبایی بت‌ها، آبروی ما را به چالش کشیده و نمی‌دانم با ما چه خواهی کرد.
گفتم به دلبر از برِ من دل چه می‌بری
گفتا که من بر تو تو دل را چه می‌کنی
هوش مصنوعی: به معشوقه‌ام گفتم چرا دل مرا می‌بری؟ او پاسخ داد: تو با دل من چه کار می‌کنی؟
بگشای چشم و نور رخ ما عیان ببین
در پردهٔ خیال تماشا چه می‌کنی
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و نور چهره‌ام را ببین که در خیال تو آشکار شده است و تماشا کن که در ذهن خود چه تصاویری می‌سازی.
من جلوه نانموده تو از خویش می‌روی
گر بر تو جلوه‌ای کنم آیا چه می‌کنی
هوش مصنوعی: اگر من جلوه‌ای از خودم برای تو نشان دهم و تو از آن غافل شوی، آیا تو چه واکنشی نشان خواهی داد؟
چیزی ز ما مخواه به غیر از لقای ما
از دوست غیر دوست تمنا چه می‌کنی
هوش مصنوعی: از ما چیزی جز دیدار با دوست طلب نکن، چرا که از غیر دوست چه چیزی را می‌خواهی؟
از خود بشوی دست به دریای ما درا
بردار دل ز خویش محابا چه می‌کنی
هوش مصنوعی: از خودت فاصله بگیر و به دنیای ما وارد شو. نگران دل خودت نباش، چرا که این نگرانی چه فایده‌ای دارد؟
بردار دل ز خویش و در این بحر غوطه‌ور
بر ساحل ایستاده تماشا چه می‌کنی
هوش مصنوعی: دل خود را از وابستگی‌ها رها کن و در این دریا غرق شو. چرا در ساحل ایستاده‌ای و نظاره می‌کنی؟
ای فیض عقل و هوش و دل و دین و جان بده
چون وصل دوست یافتی این‌ها چه می‌کنی
هوش مصنوعی: ای نعمت عقل و فهم و دل و ایمان و زندگی، وقتی که به وصال دوست رسیدی، حالا با این همه چه می‌کنی؟