غزل شمارهٔ ۹۲۱
ای که خواهی دل ما را به جفاها شکنی
نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی
طاقت سنگ جفا، شیشه دل کی آرد
نزنی هی نزنی هی نزنی هی نزنی
نخل امّید تو کز وی چمن دل تازه است
نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی
ای که گفتی نکنم چارهٔ درد تو به ناز
بکنی هی بکنی هی بکنی هی بکنی
عهدها چون دل ما چند شکستیّ و دگر
شکنی هی شکنی هی شکنی هی شکنی
دوست را از نظر خویش چرا بیجرمی
فکنی هی فکنی هی فکنی هی فکنی
گفتی ای فیض من از عشق بتان دل بکنم
نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که خواهی دل ما را به جفاها شکنی
نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دل ما را با بیرحمیهایت بشکنی، هرگز این کار را نکن، هرگز این کار را نکن، هرگز این کار را نکن، هرگز این کار را نکن.
طاقت سنگ جفا، شیشه دل کی آرد
نزنی هی نزنی هی نزنی هی نزنی
هوش مصنوعی: تحمل سنگینی بدیها برای دل شیشهای امکانپذیر نیست. اگر مدام ضربههای سخت و بیرحمانه به دل بزنیم، آن را خراب خواهیم کرد.
نخل امّید تو کز وی چمن دل تازه است
نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی
هوش مصنوعی: درخت امید تو که باعث تازه شدن دلهاست، هرگز آن را فراموش نکن.
ای که گفتی نکنم چارهٔ درد تو به ناز
بکنی هی بکنی هی بکنی هی بکنی
هوش مصنوعی: ای کسی که گفتی برای درمان درد تو به ناز و لطافت رفتار نکنم، اما مدام در حال ناز و نازندگی هستی.
عهدها چون دل ما چند شکستیّ و دگر
شکنی هی شکنی هی شکنی هی شکنی
هوش مصنوعی: عهد و پیمانها مانند دل ما بارها شکسته شده و هر بار که شکسته میشود، دردی تازه به همراه دارد.
دوست را از نظر خویش چرا بیجرمی
فکنی هی فکنی هی فکنی هی فکنی
هوش مصنوعی: چرا دوستت را بدون هیچ دلیلی از دید خود دور میکنی و مدام به این فکر میکنی؟
گفتی ای فیض من از عشق بتان دل بکنم
نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی
هوش مصنوعی: ای فیض، تو به من گفتی که دل از عشق معشوقها ببرم، اما هر بار که تلاش میکنم، نمیتوانم.
حاشیه ها
1392/09/17 15:12
محسن
جالب بود برایم این ابداع زیبا.
نزنی هی نزنی هی نزنی هی نزنی ...
1402/03/02 14:06
ابوالفضل
جالب بود