غزل شمارهٔ ۹۰۹
گفتی مرا نزد من آ تو آتشی تو آتشی
ترسم بسوزانی مرا تو آتشی تو آتشی
من تیره و دل سوخته تو روشن و افروخته
من سوخته من سوخته تو آتشی تو آتشی
من نیستم الاخسی تو سوختی چون من بسی
کی جان برد از تو کسی تو آتشی تو آتشی
در وصل تو چون اخگرم میسوزم آتش میخورم
در فرقتت خاکسترم تو آتشی تو آتشی
گه گرمی آموزیم گاهی ز تاب افروزیم
گاهی تمامی سوزیم تو آتشی تو آتشی
چون شعله خندان و خوشی میسوزی وسر میکشی
خوشخوشکشی خوشخوشکشی توآتشی توآتشی
خوی توداغ من بس استرویتچراغ منبس است
نورت سراغ من بس است تو آتشی تو آتشی
از روی تو دارم ضیا از گرمیت دارم بقا
آیم برت گردم فنا تو آتشی تو آتشی
گه فیض را سر کش کنی گه صافی و بیغش کنی
گه آتش آتش کنی تو آتشی تو آتشی
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتی مرا نزد من آ تو آتشی تو آتشی
ترسم بسوزانی مرا تو آتشی تو آتشی
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که آتش هستی و ممکن است مرا بسوزانی، و من از این موضوع میترسم که شعلههایت من را بسوزانند.
من تیره و دل سوخته تو روشن و افروخته
من سوخته من سوخته تو آتشی تو آتشی
هوش مصنوعی: من در درد و ناراحتی غرق شدهام، در حالی که تو سرشار از روشنی و شعلهای. من در آتش سوزانده شدهام، اما تو خود آتش و روشنایی هستی.
من نیستم الاخسی تو سوختی چون من بسی
کی جان برد از تو کسی تو آتشی تو آتشی
هوش مصنوعی: من نیستم، بلکه تویی که به خاطر من آسیب دیدهای. هیچکس نمیتواند جانش را از تو بگیرد، زیرا تو خود آتش هستی.
در وصل تو چون اخگرم میسوزم آتش میخورم
در فرقتت خاکسترم تو آتشی تو آتشی
هوش مصنوعی: در هنگام وصالت مانند جرقهای در آتش میسوزم و در دوریات به خاکستر تبدیل میشوم، تو خود آتش من هستی.
گه گرمی آموزیم گاهی ز تاب افروزیم
گاهی تمامی سوزیم تو آتشی تو آتشی
هوش مصنوعی: گاه از گرما و شعف زندگی میآموزیم، گاهی از نور و نشاط بهره میگیریم و گاهی تمام وجودمان در آتش عشق و احساس میسوزد. تو خودم آتش عشق و شور و حال هستی.
چون شعله خندان و خوشی میسوزی وسر میکشی
خوشخوشکشی خوشخوشکشی توآتشی توآتشی
هوش مصنوعی: تو مثل شعلهای هستی که با شادی میسوزی و از سر شادمانی به دیگران انرژی میدهی. تو خود آتشی هستی که وجودت گرما و روشنایی خاصی دارد.
خوی توداغ من بس استرویتچراغ منبس است
نورت سراغ من بس است تو آتشی تو آتشی
هوش مصنوعی: من به اندازه کافی از رفتار تو سیر شدهام، و روشنی نگاه تو برای من کافیست. تو خود همچون آتش هستی، و این آتشِ وجود تو برای من بسیار بیش از اندازه است.
از روی تو دارم ضیا از گرمیت دارم بقا
آیم برت گردم فنا تو آتشی تو آتشی
هوش مصنوعی: از زیبایی تو نور میگیرم و از حرارت وجودت زندگیام ادامه دارد. نزد تو میآیم و در کنار تو فنا و از بین رفتن را تجربه میکنم. تو شعلهای هستی که همیشه درخشان و پرحرارت باقی میمانی.
گه فیض را سر کش کنی گه صافی و بیغش کنی
گه آتش آتش کنی تو آتشی تو آتشی
هوش مصنوعی: زمانی میتونی از نعمتها به طور کامل بهرهبرداری کنی، زمانی هم میتونی آنها را خالص و بدون ناخالصی ارائه کنی. تو مانند آتش هستی، گاه شعلهور و آتشین!