غزل شمارهٔ ۹۰۸
ندهی اگر باو دل بچه آرمیده باشی
نگزینی ار غم او چه غمی گزیده باشی
نظری نهان بیفکن مگرش عیان به بینی
گرش از جهان نبینی ز جهان چه دیده باشی
سوی او چه نیست چشمت چه در آیدت بدیده
سوی او چه نیست گوشت چه سخن شنیده باشی
غم او چه در نهان است بگشا دلی ز عالم
نچشیده ذوق عشقی چه خوشی چشیده باشی
نکشیده درد عشقی نچشیده زهر هجری
تو ندیدهٔ وصالی بجهان چه دیده باشی
نبود چه بیم هجرت نه دلی نه دیده داری
نبود امید وصلت بچه آرمیده باشی
نمک دهان چه دانی شکر لبان چه دانی
مگر از لب و دهانش سخنی شنیده باشی
نبری رهی بسرّ ظلمات آب حیوان
مگرش دمیده بر لب خط سبز دیده باشی
دل مضطرب نداری خبری ز حال فیضت
مگر از غم نگاری ستمی کشیده باشی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ندهی اگر باو دل بچه آرمیده باشی
نگزینی ار غم او چه غمی گزیده باشی
هوش مصنوعی: اگر با او دل خوش نباشی، نباید نگران غم او باشی، حتی اگر غمی بزرگ داشته باشد.
نظری نهان بیفکن مگرش عیان به بینی
گرش از جهان نبینی ز جهان چه دیده باشی
هوش مصنوعی: به طور پنهانی نگاهی بینداز، مگر اینکه بتوانی آن را به وضوح ببینی؛ اگر او را از عالم غایب ببینی، از عالمی که میشناسی چه چیزی دیدهای؟
سوی او چه نیست چشمت چه در آیدت بدیده
سوی او چه نیست گوشت چه سخن شنیده باشی
هوش مصنوعی: به او نگاهی نکن و از آنچه به چشمانت میآید مطمئن نباش. اگر گوش تو به سخن او نرسیده، پس چه غمی بر دل داری؟
غم او چه در نهان است بگشا دلی ز عالم
نچشیده ذوق عشقی چه خوشی چشیده باشی
هوش مصنوعی: درد و غم عشق او در دل پنهان است، اما اگر دلی پیدا شود که هیچ وقت طعم عشق را نچشیده، به او نشان بده که عشق چقدر شیرین است و چه خوشیهایی به همراه دارد.
نکشیده درد عشقی نچشیده زهر هجری
تو ندیدهٔ وصالی بجهان چه دیده باشی
هوش مصنوعی: آن که تجربهی عشق و درد آن را نداشته، و تلخی جدایی را نچشیده، نمیتواند حقیقت وصال و نزدیکی را درک کند. دنیا برای او چه معنایی دارد؟
نبود چه بیم هجرت نه دلی نه دیده داری
نبود امید وصلت بچه آرمیده باشی
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به احساس تنهایی و ناامیدی اشاره میکند. او از نبود امید به وصالی صحبت میکند و اینکه در این شرایط هیچگونه حسی از عشق یا اشتیاق بین دو دل و دو چشم وجود ندارد. به نوعی، حس ناامیدی و فقدان امید در میان این هجرت و دوری از معشوق، احساس میشود.
نمک دهان چه دانی شکر لبان چه دانی
مگر از لب و دهانش سخنی شنیده باشی
هوش مصنوعی: تو نمیتوانی طعم شیرینی و تلخی را بفهمی مگر اینکه از کسی صحبت کرده باشی که این دو را تجربه کرده است.
نبری رهی بسرّ ظلمات آب حیوان
مگرش دمیده بر لب خط سبز دیده باشی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال راهی به سمت تاریکیها هستی و میخواهی زندگیت را با آب حیات سیراب کنی، باید نشانهای از امید و زندگی را در افق مقابل خود ببینی.
دل مضطرب نداری خبری ز حال فیضت
مگر از غم نگاری ستمی کشیده باشی
هوش مصنوعی: اگر دل بیقرار و آشفتهای نداری، از حال و احوال باعث فیضات خبری نخواهی داشت، مگر اینکه از غم کسی که به تو ظلم کرده، تجربهای داشته باشی.