گنجور

غزل شمارهٔ ۹۰۷

گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی
گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی
گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی
گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی
گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم
گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی
گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم
گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی
گفتم که در فراقت بس خون دل که خوردم
گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی
گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد
از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی
گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد
گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی
گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن
جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی
گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی
خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی
کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی
گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی
هوش مصنوعی: گفتم که من تو را ندیده‌ام، او پاسخ داد که اگر ندیده باشی هم اشکالی ندارد. گفتم به خاطر غم و اندوهی که دارم، دلم شکسته و غمگینم، او گفت اگر غمگین باشی، چنین حالتی طبیعی است.
گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی
گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی
هوش مصنوعی: گفتم که از گلستان تو عطر و بویی حس کردم. او replied که پس حتماً گلی چیده‌ای. من گفتم که گلی نچیده‌ام، او گفت پس هیچ گل و بویی نداشتی.
گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم
گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی
هوش مصنوعی: گفتم که از خودم جدا شدم و باده‌ای نوشیدم. او گفت: "تو چه چیزی از خودت برشکسته‌ای که اکنون از خودت دور شده‌ای؟"
گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم
گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی
هوش مصنوعی: گفتم که برای عشق خود، لباس تقوا را تهیه کردم، او پاسخ داد که بهتر است تو با نام نیک، لباسی پاره بپوشی.
گفتم که در فراقت بس خون دل که خوردم
گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی
هوش مصنوعی: گفتم در دوری تو خیلی غم و اندوه را تحمل کرده‌ام. او پاسخ داد که اشکالی ندارد، تو هم باید سختی‌های مرا تحمل کنی.
گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد
از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی
هوش مصنوعی: گفتم این زخم و آزار تا کی ادامه دارد؟ او پاسخ داد که این حالت همیشه وجود خواهد داشت، اما وفا و محبت از ما نخواهد آمد. شاید این را قبلاً شنیده باشی.
گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد
گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی
هوش مصنوعی: سوالی پرسیدم درباره طعم شراب لطیف تو، که او در پاسخ گفت: گاهی به خاطر خشم من ممکن است طعمش برایت دلپذیرتر باشد.
گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن
جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی
هوش مصنوعی: گفتم که مزه آن لب را بگو، او گفت: از حسرت آن جان بر آن لب چه می‌تواند بیفتد، شاید که خود تجربه کرده باشی.
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی
گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی
هوش مصنوعی: گفتم یک روز به آرزوی وصالت خواهم رسید، او پاسخ داد که خوب نگاه کن، شاید الان هم به آن آرزو رسیده باشی.
خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی
کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی
هوش مصنوعی: اگر خودت را نگیری و در پی خوشی‌های ظاهری بروی، در واقع از ارزش واقعی خود بی‌خبری. این کار تو برکت و فایده‌ای برایت نخواهد داشت.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"شاید شنیده باشی"
با صدای سینا سرلک (آلبوم شاید شنیده باشی)

حاشیه ها

1397/04/22 14:07
بیگانه

ای واااااای من... ای واااااااااااااای... چه شعری بود... مرا نابود کرد...نابود... تا به حال شبیهش را اصلا ندیده و نخوانده بودم... حیف که چه مهجور است... عاشقش شدم... بی نظیر و فوق العاده بود... فوووووق العاده ناب و بکر... بکر ِِ بکر...

1397/10/07 16:01
کسرا

بیگانه ی مملو از احساس ... درود بر تو

1397/10/07 17:01
کسرا

فیض بردیم فیض کاشانی ... روانت شاد

1400/05/07 17:08
رها

انتهای مصراع اول بیت یکی مونده به آخر آیا علامت سوال لازم نداره؟

1400/05/07 18:08
ملیکا رضایی

به نظر من باید داشته باشه البته شعر به گونه ای هست که مصراع بعدی جواب ش رو داده و سوالی هست که جواب ش اومده پس استفهام انکاری ست ؛پس باید علامت سوال داشته باشه ...

بزرگان نظری دارند بگویند 

1400/05/07 22:08
ملیکا رضایی

بانو غزل عزیز 

راستش با حاشیه شما کمی شک کردم ،غزل را بار دیگر خواندم ،باز هم تردید دارم !  

 |:

تا قبل این بیت که واضح هست سوالی نیست ؛اما این بیت هم میتواند باشد هم نه ولی به نظر من اکنون که سه بار خواندم فکر کنم نظر شما درست است و سوالی نیست ولی یکم باز شک دارم :)

1400/05/07 23:08
ملیکا رضایی

بانو غزل !

عالی ...

اما شک بین چند راه تفکر رو دچار تخلخل میکنه ؛و راه انسان یک راه نیست ،قصدش یک است ولی راه به سوی آن بینهایت...تا چه شود و ره به کجا برد ...

رهی باید روم زین ره لیکن نمیدانم کدامین ره روم باید که راهی چشم نمیپاید

1400/05/08 12:08
ملیکا رضایی

خوشا به شما که راهتان را میدانید یکی ست 

من میدانم راه من الحق یکی ست ولیکن با وجود آنکه میدانم راه من چیست باز نمیدانم ...

نمیدانم این حس را تجربه کرداید یا نه : اینکه چیزی را لمس کنید بفهمید ولی باز هم نفهمید ...

دانستن من از راه خویش معادل همین حس هست .

 

 

من هنوز دنبال راه خود هستم ...

احساس میکنم پیدا نخواهم کرد حال آنکه چشمان من دروغ نمیگوید و پیش روی من هست ...

 

من به کسانی چون شما نظر ویژه ای دارم ...از نظر من کسانی چون شما از راه خود یقین دارند و اگر هم در راه مشکلی بود که وارد راه دیگر برای رسیدن به همان راه شوند باز هم آن اصلی را 

هدف خود میدانند دچارتزلزل نمیشوند

برای کسانی چون شما ارزش قائل هستم ...

البته شاید درک من از شما اشتباه باشد ولی از همین یک حرفتان برداشت من این بوده ...

خوشا به شما که حیران نیستید ؛

هیچ گاه حیران نباشید :)

1400/05/08 12:08
ملیکا رضایی

گذشت زمان برایم سخت است 

خاطرات رهایم نمیکند 

شکست ها مرا ناراحت میکند 

پاهایم هیچگاه حرکتی به جلو نکرده به عقب میرود ...و اگر به جلو بروم هربار شکست میآید ...

این را تجربه کرده ام ...چندینبار ...

خدا به همه لطف و محبت دارد به من هم داشته و دارد 

اما مشکل از من است...احساس گناه ...حالآنکه به ظالمی چون من هم ظلم میشود ...و اینها هست که مرا ناراحت میکند ...یک شب آسایش بدون غم مرا رها نباشد...

1401/06/16 22:09
سفید

 

گفتم جفات تا کی؟ گفتا همیشه باشد!

از ما وفا نیاید، شاید شنیده باشی!

 

گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی؟

گفتا که نیک بنگر؛ شاید رسیده باشی...

 

1402/06/05 09:09
علیرضا زرین آرا

این شعر در تک ترانه ای با نام "شاید شنیده باشی" که آقای سینا سرلک با صدای خانم قاضیانی در دستگاه نوا خوانده و آهنگ آن را حمیدرضا گلشن ساخته در تابستان 1402 منتشر شده و در فضای مجازی در دسترس عموم است.

1402/10/20 09:01
رضا

گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی

گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

واقعا دقت کنین به این بیت چقدر بی محتوا چقدر مسخره

1402/11/21 00:01
رضا از کرمان

آقا رضا سلام

 نفهمیدم چرا این بیت را بی محتوا  وسخیف خواندید بیشتر توضیح میفرمایید.به معنای بیت بعد توجه کردید.

1403/03/18 18:06
نگارنده

با سلام

به نظر می رسد در دو بیت از ابیات فوق‌العاده زیبای جناب فیض بجای «چه» مناسبتر است که از «چو» استفاده شود:

گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم

گفتا چو زان چشیدی از خود بریده باشی

معنی: گفتم تا از باده عشق تو چشیدم از «خود»م رها شدم. «او» گفت همین که از باده وصل من نوشیدی نشانۀ این است که از خود بریده باشی.

 

همچنین در بیت زیر:

گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن

جان بر لبت چو آید شاید چشیده باشی

معنی: گفتم که مشتاق طعم آن لبم (مشتاق وصال تو هستم) «او» گفت که چنانچه از حسرت وصل من جان بر لبت آید (از دنیا و مافیها جدا شوی) آنگاه است که شاید طعم وصال مرا بچشی