گنجور

غزل شمارهٔ ۸۹۴

در دل و جان من چه جا داری
روی از من نهان چرا داری
آنکه دل در تو بسته پیوسته
تا بکی از خودت جدا داری
همه شب بر در تو مینالم
تو نگوئی چه مدعا داری
ناامیدم مکن ز خود جانا
بامیدی که از خدا داری
آشنائی به جز تو نیست مرا
تو به جز من بس آشنا داری
چون توئی اصل خرمی و طرب
در غم و محنتم چرا داری
مس خود میزنم باکسیرت
که تو از حسن کیمیا داری
سوخت جانم از آتش دوری
بیدلی را چنین روا داری
دشمنان را بعیش و خرم شاد
دوست را در غم و بلا داری
هر چه او با تو میکند نیکوست
فیض آخر جز او کرا داری

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دل و جان من چه جا داری
روی از من نهان چرا داری
هوش مصنوعی: در دل و جانم چه جایگاهی برایت داری؟ چرا از من پنهان می‌شوی؟
آنکه دل در تو بسته پیوسته
تا بکی از خودت جدا داری
هوش مصنوعی: کسی که دلش به تو وابسته است، همیشه در انتظار است که تو کی او را ترک می‌کنی.
همه شب بر در تو مینالم
تو نگوئی چه مدعا داری
هوش مصنوعی: هر شب در درگاه تو شکایت می‌کنم، اما تو نمی‌گویی که چه خواسته‌ای دارم.
ناامیدم مکن ز خود جانا
بامیدی که از خدا داری
هوش مصنوعی: مرا ناامید نکن، ای عزیز، زیرا تو از خدا امیدی در دل داری.
آشنائی به جز تو نیست مرا
تو به جز من بس آشنا داری
هوش مصنوعی: من هیچ آشنایی غیر از تو ندارم و تو هم با من ارتباط نزدیک و صمیمی داری.
چون توئی اصل خرمی و طرب
در غم و محنتم چرا داری
هوش مصنوعی: چرا در سختی‌ها و مشکلات غمگین هستی، در حالی که تو خود منبع شادی و خوشحالی هستی؟
مس خود میزنم باکسیرت
که تو از حسن کیمیا داری
هوش مصنوعی: من به خودم می‌زنم که تو را به خاطر زیبایی‌ات سزاوار می‌دانم.
سوخت جانم از آتش دوری
بیدلی را چنین روا داری
هوش مصنوعی: جانم از شدت دوری بیدل به شدت می‌سوزد، آیا این وضعیت را بر من روا می‌داری؟
دشمنان را بعیش و خرم شاد
دوست را در غم و بلا داری
هوش مصنوعی: دشمنان را در خوشی و شادی ببین و دوستت را در سختی و مشکلات یاری کن.
هر چه او با تو میکند نیکوست
فیض آخر جز او کرا داری
هوش مصنوعی: هر چیزی که او با تو انجام می‌دهد، خوب است و در نهایت، جز او کسی دیگر را نداری که به تو کمک کند.