گنجور

غزل شمارهٔ ۸۸۲

ایکه درد مرا دوا کردی
وعده قتل را وفا کردی
تیر بر دل زدی و بر جان خورد
شد صواب آنچه را خطا کردی
دل ربودی و جان فدای تو شد
هر دو کارم بمدعا کردی
کردی از خرمیم بیگانه
باغم و دردم آشنا کردی
غمزه‌ات کرد رخنه در دل من
در دل من بغمزه جا کردی
یک نگاهت مرا ز من بستد
می ندانم دگر چها کردی
فیض را سوختی در آتش عشق
بود و همیش را فنا کردی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایکه درد مرا دوا کردی
وعده قتل را وفا کردی
هوش مصنوعی: تو که به درد من رسیدگی کردی و وعده‌ای که درباره‌ی کشتنم داده بودی، به حقیقت تبدیل کردی.
تیر بر دل زدی و بر جان خورد
شد صواب آنچه را خطا کردی
هوش مصنوعی: تو با تیر خود به دل من زدی و درد بر جانم نشسته است، اما به همین خاطر، آنچه که نادرست انجام داده‌ای، درست جلوه می‌کند.
دل ربودی و جان فدای تو شد
هر دو کارم بمدعا کردی
هوش مصنوعی: دلم را دزدیدی و جانم به خاطر تو فدای تو شد، و هر دو کار من را به خواسته‌ات انجام دادی.
کردی از خرمیم بیگانه
باغم و دردم آشنا کردی
هوش مصنوعی: تو باعث شدی که من از خوشحالی دور شوم و حالا دلم پر از درد و غم شده است.
غمزه‌ات کرد رخنه در دل من
در دل من بغمزه جا کردی
هوش مصنوعی: نگاه زیبایت به دلم نفوذ کرد و در آنجا جا خوش کردی.
یک نگاهت مرا ز من بستد
می ندانم دگر چها کردی
هوش مصنوعی: نگاه تو باعث شد که تمام وجودم را از دست بدهم و نمی‌دانم بعد از آن با من چه کرده‌ای.
فیض را سوختی در آتش عشق
بود و همیش را فنا کردی
هوش مصنوعی: شما به خاطر عشق، نعمتی را که داشتید از بین بردید و همواره به فنا واگذار کردید.