گنجور

غزل شمارهٔ ۸۸۰

دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژه‌های شوخ خود را چو به غمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی
در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چو شراب ناب دادی
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بی‌حساب دادی
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
ز لب شکرفروشت دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
هوش مصنوعی: دل و دین و عقل و هوش خود را به راحتی از دست داده‌ام؛ نمی‌دانم از کدام می و باده است که این چنین مست و خرابم کردی.
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژه‌های شوخ خود را چو به غمزه آب دادی
هوش مصنوعی: دل و دین و ایمان همه متزلزل شدند وقتی که با نگاه ناز و اشارت خود به من آب دادی.
دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی
هوش مصنوعی: دل یک نفر به شدت تحت تأثیر قرار گرفت وقتی که تو حجاب خود را کنار زدی. به طوری که وقتی زلف‌های خود را تاب دادی، دو جهان به هم پیوند خوردند.
در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چو شراب ناب دادی
هوش مصنوعی: به‌هنگام شادی، زیبایی خود را بروز دادی و باعث شدی که راه ورود درد و ناراحتی بسته شود، همچون شراب خالصی که می‌دهی.
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
هوش مصنوعی: از چشمان کمی مستی که داری، نیکوتین عشق را به عاشقان هدیه کردی و از لب و پیشانی‌ات، شیرینی و گلاب را نثار کردی.
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بی‌حساب دادی
هوش مصنوعی: همه افراد از زیبایی‌های تو بهره‌مند شدند، اما من، که فقیر و ضعیف هستم، تنها غم و اندوهی بی‌پایان نصیبم شده است.
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
هوش مصنوعی: همه شاد و خوشحال از دوستی و وصالت هستند و از یاد تو حسرت می‌خورند، تو به آن‌ها زهره‌ای از شادابی بخشیدی، اما به من تنها سراب و آرزو دادی که هیچ حقیقتی ندارد.
ز لب شکرفروشت دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
هوش مصنوعی: از تو که شیرینی کلامت مانند شکر است، دل من خواست که به آرزویی برسم، اما نه پاسخی از تو گرفتیم و نه به خواسته‌ام رسیدم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۸۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۸۸۰ به خوانش کیوان عاروان

حاشیه ها

1388/08/15 15:11
مجتبی

با سلام فکر میکنم بیت دوم مصرع دوم به جای کلمه چه باید چو باشد!!!

1388/08/15 15:11
مجتبی

ضمنا بیت چهارم در مصرع اول نیز همین مورد مشاهده می شود!
---
پاسخ: مواردی که ذکر کردید می‌توانند واقعاً «چه» بوده باشند. منتظر می‌مانیم دوستان با نسخه‌های معتبر چاپی مقابله کنند.

1388/10/29 10:12
محمد

من بارها این شعر را از زبان دیگران شنیدم یا خود خوانده ام اما هنوز نمی دانم این چه دردیست که استاد حکمت ، حدیث ، تفسیر و اخلاق و شاگرد مبرز دانشمندان بزرگی چون صدرالمتالهین را وادار کرده که این گونه شعر لطیف بسراید .

1389/07/28 09:09
نیکی

درود
در بعضی مصرع ها پیوستگی کلمات وجود دارد که بدین شکل تصحیح می شود:
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژه‌های شوخ خود را چه به غمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چه نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چه به زلف تاب دادی
در خرمی گشودی چه جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چه شراب ناب دادی
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بی‌حساب دادی
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
ز لب شکر فروشت دل "فیض" خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
---
پاسخ: با تشکر، جایگزین شد.

1389/12/20 20:02
پیمان

سلام این شعر را مهردادکاظمی به زیبایی خوانده - بیت ششم در بعضی نسخ به صورت " همه کس نصیب دارد زنشاط و شادی اما به من غریب و مسکین غم بی حساب دادی" آمده است

1390/10/26 13:12
عبدالی

زلب و خوی جبینت شکر و گلاب دادی. خوی جبین همان عرق جبین است که شاعر مانندۀ گلاب و لب را شکر گرفته است

درود
بنده نیز "چو" را بیشتر از "چه" دیده ام.
سپاس

1392/04/04 01:07
رامتین

آقای محمد معتمدی اجرایِ بینظیری از این شعر دارن ؛ به دوستان شدیدن توصیه می کنم بشنون :)

1392/04/04 03:07
شکوه

درود بر فیض واقعا زیبا بود و در نهایت ظرافت

1393/04/18 03:07
حمیدرضا

مرحوم ذاکر چقدر زیبا توی یکی از مداحیاش بیت آول این شعر رو خوندن. روحش شاد

1394/10/24 02:12
سجاد

همه سر خوش از وصالت من و حسرت و خیالت ... من و حسرت و خیالت

1395/01/04 13:04
منتقد

آن اجرا عالی ست...
در آن اجرا "چه" را "چو" می خوانند و در بیت آخر به جای "اجابتی"، کلمه ی "اجابتم" را می خوانند
که می تواند به دلیل اختلاف نسخ یا تغییر مصلحتی در موسیقی باشد.

1395/02/01 09:05
کسرا

اجرای ساز و آواز این شعر در برنامه شماره 430 گلهای رنگارنگ توسط هنرمندان بی همتای موسیقی ایران زمین
با آواز استاد قوامی

1395/06/23 15:08
بهرام ناهد

این چکامه در برنامه شاخ گل 252 با موسیقی زیبای جواد معروفی و آواز گلپا هم خوانده شده . در آنجا هم از "چه" استفاده نشده که به نظرم درست است .

1395/07/07 11:10

سلام.

"چه" در مصرع دوم بیت دوم و بیت‌های سوم و چهارم به "چو" تبدیل شود
بعد از "می ناب" ویرگول گذاشته شود تا مفهوم بهتر ادا شود
من هم با دوست عزیز جناب عبدالی موافقم
باید به جای "جوی جبینت"، "خوی جبینت" باشد
توضیحات و دلایل‌شون کاملا منطقی و درست است
می‌تواند "و" در بین کلمات "فقیر" و "مسکین" نباشد

1395/07/21 19:10
باف

با سلام و ادب و احترام
اگرچه خود غزل عالیست و جان افزای اما بیت مطلع آ« خود به تنهایی خود لطف و فیضی معادل قصیده ای تمام بیت الغزل دارد

1395/07/21 19:10
باف

چه و چو هر دو میتوانند باشند و معنا یابند. در تصنیف ممکنه بخاطر ریتم موسیقی تغییراتی در شعر دهند و این چیزی تازه ای نیست .
اما چه را پسندیده تر اید.چرا که مفهومی ناب تر و عمیق تر در آن دارد.
دکتر خطیب رهبر در باب چه و معنی ان جدا از حرف اضافه تمثیل و تشبه معانی همچون: اظراب، تسویه،تعلیل،مترادف هم و همینکه و مقارنت زمانی نیز اورده است.(خطیب رهبر،دستور زبان فارسی حرف اضافه و ربط1379،ص219).
البته میتواند اینجا چه شد و چرا هم معنا کرد. که نتیجه میشود شاعر جدا از ظاهر امر که میگوید تا رخ خود را گشودی انگار در خرمی باز شد با اوردن چه معنای مستتر و یا حاقل خوانشی اینگونه در ذهن تداعی کند که : در رخ تو چه بود که ما را خرم کرد و از غم و رنج فزود. که با توجه بار فرهنگی غزلیات کلاسیک عاشقانه غمزه رخسار را مد نظر داشته تا خود ان.
با سپاس

1395/08/22 01:10
ادب دوست

باف گرامی،
، مژه های شوخ خود را " چو " به غمزه آب دادی
چو به مانای هنگامی ، زمانی ، وقتی
دل و دین و ایمان جملگی رخنه رخنه شد، چون مژگان شوخ به آب غمزه شستی.
و همین گونه است در بیتهایی که در پی می آیند و فراموش نکنیم که تنها مصراع دوم مطلع غزل پرسشی است و باقی همه اخباری

با پوزش و ادای احترام به دکتر خطیب رهبر و سرکار

1395/12/19 20:02
رضا

همه (چه ) در اصل چو بوده. نگارنده در این صفحه کلا در اشتباه بوده. لطفا تصیح شود.

1399/12/17 07:03
ماه

با احترام
بسیار جالب است
اکثر قریب به اتفاق شعرای نامی ایران عزیز ، روح لطیف و شاعرانه و عارفانه خود را مدیون معارف اسلام و قرآن هستند و معترفند که هرچه کردند همه از دولت قرآن کردند و یا خود عالم اسلامی بودند و یا در محضر علمای دین شاگردی کردند.
و بسیار تعجب آور اینکه خیلی از عاشقان ادبیات فارسی و شعرایش، اُنسی با قرآن و حدیث ندارند به کنار، نماز هم نمیخوانند....
این شعرای بزرگ چی فکر میکردن چی شد
فاین تذهبون؟؟