گنجور

غزل شمارهٔ ۸۷۲

پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شورید گان انداختی
یکنظر کردی بسوی دل ز چشم شاهدان
زان نظر بس فتنها در جسم و جان انداختی
در دلم جا کردی و کردی مرا از من تهی
تا مرا از هستی خود در گمان انداختی
شعله حسن تو دوش افروخت دلها را چو شمع
این چه آتش بود کامشب در جهان انداختی
در کنارم بودی و میسوخت جانم در میان
آتش سوزان نهان چون در میان انداختی
تا قیامت قالبم خواهد طپید از ذوق آن
تیر مژگان سوی من تا بیکمان انداختی
دیده از خواب عدم نگشوده گردیدند مست
چون ندای «کن» بگوش انس و جان انداختی
سوی «او ادنی» روان گشتند مشتاقان وصل
تا خطاب «ارجعی» در ملک و جان انداختی
هرکسی پشت و پناه عالمی شد تا ز لطف
سایهٔ خود بر سر این بیکسان انداختی
شد کنار همدمان دریای خون از اشگ فیض
قصهٔ پر غصه‌اش تا در میان انداختی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شورید گان انداختی
هوش مصنوعی: نوری از محبت چهره‌ات در دنیا تابید و آتشی در دل افرادی که دچار عشق و شوق‌اند، روشن کردی.
یکنظر کردی بسوی دل ز چشم شاهدان
زان نظر بس فتنها در جسم و جان انداختی
هوش مصنوعی: نگاهی به دل من کردی و با چشمان زیبای خود، از آن نگاه، فتنه‌ها و جذابیت‌هایی را در جسم و جانم به وجود آوردی.
در دلم جا کردی و کردی مرا از من تهی
تا مرا از هستی خود در گمان انداختی
هوش مصنوعی: تو در دل من جا گرفته‌ای و به گونه‌ای مرا از خودم خالی کردی که باعث شدی وجود خود را در خیال من گم کنم.
شعله حسن تو دوش افروخت دلها را چو شمع
این چه آتش بود کامشب در جهان انداختی
هوش مصنوعی: شعله زیبایی تو شب گذشته دل‌ها را مانند شمع روشن کرد و این آتش چه قدرتی داشت که در سراسر جهان انتشار یافت.
در کنارم بودی و میسوخت جانم در میان
آتش سوزان نهان چون در میان انداختی
هوش مصنوعی: در کنارم بودی و جانم در آتش سوزانی که پنهان بود می‌سوخت. همان‌طور که خود را در آتش انداختی.
تا قیامت قالبم خواهد طپید از ذوق آن
تیر مژگان سوی من تا بیکمان انداختی
هوش مصنوعی: تا ابد قلبم از خوشحالی به خاطر آن تیر چشم های تو خواهد تپید که به سمت من پرتاب کردی.
دیده از خواب عدم نگشوده گردیدند مست
چون ندای «کن» بگوش انس و جان انداختی
هوش مصنوعی: چشم‌ها از خواب غیر حاضر بیدار شدند و مست شدند، مانند ندای «باش» که به گوش انسان و روح رسید.
سوی «او ادنی» روان گشتند مشتاقان وصل
تا خطاب «ارجعی» در ملک و جان انداختی
هوش مصنوعی: مشتاقان وصال به سمت او روانه شدند تا اینکه صدای بازگشت به آن‌ها رسید و در دل و جانشان نشسته است.
هرکسی پشت و پناه عالمی شد تا ز لطف
سایهٔ خود بر سر این بیکسان انداختی
هوش مصنوعی: هر کسی به عنوان حامی و پشتیبان یک جامعه یا گروه عمل کرد تا از نیکی و مهر خود بر سر افراد ناتوان و بی‌پناه سایه بیفکند.
شد کنار همدمان دریای خون از اشگ فیض
قصهٔ پر غصه‌اش تا در میان انداختی
هوش مصنوعی: کنار دوستان، دریایی از خون با اشک‌های فیض از داستان پر درد او به وجود آمد تا به میان افکنده شد.