گنجور

غزل شمارهٔ ۸۷۱

بر جمال از پرتو رویت نقاب انداختی
در هویدائیت ما را در حجاب انداختی
پرتوی از نور خود بر عرش و کرسی تافتی
ذرهٔ بر انجم و بر آفتاب انداختی
روی خوبانرا درخشان کردی از مهر رخت
نشئهٔ حسن ازل را در شراب انداختی
روح را بیرون کشیدی ز اوج علیین عقل
در حضیض آب و گل مست و خراب انداختی
دشمنان را راه دادی در حریم جان و دل
دوستانرا در عقاب و در عذاب انداختی
دست و پای خواهش ما را ز بند خواهشت
در ره فرمانبری در پیچ و تاب انداختی
در طلب گه گرم کردی گاه افسردی دلم
گه در آتش سوختی گه در یخ آب انداختی
گاه نزدیک خودم خانی گهی دور افکنی
زین قبول ورد مرا در اضطراب انداختی
تا که باشم تا که باشم بر در امید و بیم
در ضمیرم گه ثواب و گه عقاب انداختی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر جمال از پرتو رویت نقاب انداختی
در هویدائیت ما را در حجاب انداختی
هوش مصنوعی: زیبایی تو با نور چهره‌ات پوشانده شده و این باعث شده که در درخشش تو ما در سایه و پنهانی قرار بگیریم.
پرتوی از نور خود بر عرش و کرسی تافتی
ذرهٔ بر انجم و بر آفتاب انداختی
هوش مصنوعی: نور خود را بر آسمان و عرش تاباندی و ذراتی از آن را بر ستارگان و خورشید منتشر کردی.
روی خوبانرا درخشان کردی از مهر رخت
نشئهٔ حسن ازل را در شراب انداختی
هوش مصنوعی: چهره زیبای خوبان را به خاطر محبت تو درخشان کردی و زیبایی ازلی را مانند شرابی مسحورکننده در دل‌ها انداختی.
روح را بیرون کشیدی ز اوج علیین عقل
در حضیض آب و گل مست و خراب انداختی
هوش مصنوعی: تو روح را از مقام عالی خود خارج کردی و آن را در دنیای مادی و پست، در حالتی غرق در مستی و خرابی رها کردی.
دشمنان را راه دادی در حریم جان و دل
دوستانرا در عقاب و در عذاب انداختی
هوش مصنوعی: تو به دشمنان اجازه ورود به دنیای روح و احساسات خود را دادی، اما دوستانت را در سختی و عذاب قرار داده‌ای.
دست و پای خواهش ما را ز بند خواهشت
در ره فرمانبری در پیچ و تاب انداختی
هوش مصنوعی: تو با خواسته‌هایت ما را به زنجیر کشیدی و در مسیر اطاعت از خود، ما را به چرخش واداشتی.
در طلب گه گرم کردی گاه افسردی دلم
گه در آتش سوختی گه در یخ آب انداختی
هوش مصنوعی: در جستجوی عشق گاهی احساس شوق و گرمی داشته‌ام و گاهی ناامید و افسرده بودم. گاهی قلبم در آتش اشتیاق می‌سوخت و گاهی هم در سردی و یخبندانی احساس بی‌حالی می‌کردم.
گاه نزدیک خودم خانی گهی دور افکنی
زین قبول ورد مرا در اضطراب انداختی
هوش مصنوعی: گاهی به من نزدیک می‌شوی و گاهی دورم می‌کنی؛ این تغییر رفتار تو باعث شده که درگیر شک و تردید شوم.
تا که باشم تا که باشم بر در امید و بیم
در ضمیرم گه ثواب و گه عقاب انداختی
هوش مصنوعی: من همیشه در دروازه امید و ترس هستم، در درونم گاهی به پاداش و گاهی به عذاب فکر می‌کنم.