غزل شمارهٔ ۸۶۶
با جذب دوست ای دل شیدا چگونهای
ای قطره با کشاکش دریا چگونهای
ای طایر خجسته پی مرغزار انس
در تنگنای وحشت دنیا چگونهای
هیچ از مقام اصلی خود یاد میکنی
دور از دیار خویش در اینجا چگونهای
کو روزگار عشرت و بزم وصال دوست
بییار دلنواز از خود آیا چگونهای
کو چشم مست ساقی و کو آن لب چو لعل
مخمور مانده بی می و مینا چگونهای
میآید این سروش ز جانان نفس نفس
کای جان اسیر غربت دنیا چگونهای
با موجهای قلزم هجران چه میکنی
در کام اژدهای غم ما چگونهای
ز آن روزها که بود سرت در کنار ما
شبها چه یا میکنی آیا چگونهای
ای در وصال ما گذرانیده سالها
امروز در مفارقت ما چگونهای
بعد از وصال با غم هجران چه میکنی
با ما چگونه بودی و بی ما چگونهای
ای دیدهای که آن گل رخسار دیدهای
بی آن جمال روشن و بینا چگونهای
چونی در ابتلای بلای فراق فیض
ای وصل دوست داده بدنیا چگونهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با جذب دوست ای دل شیدا چگونهای
ای قطره با کشاکش دریا چگونهای
هوش مصنوعی: ای دل شیدا، با جذب دوست چگونهای؟ و ای قطره، در مقابل کشاکش دریا چه حالی داری؟
ای طایر خجسته پی مرغزار انس
در تنگنای وحشت دنیا چگونهای
هوش مصنوعی: ای پرنده خوشبخت، در فضای دلنشین دوستی، در این دنیا که پر از ترس و وحشت است چطور به سر میکنی؟
هیچ از مقام اصلی خود یاد میکنی
دور از دیار خویش در اینجا چگونهای
هوش مصنوعی: آیا از جایگاه واقعیات در دوری از وطن خبری داری و اینجا را چگونه میبینی؟
کو روزگار عشرت و بزم وصال دوست
بییار دلنواز از خود آیا چگونهای
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی خوشی و شادی و دیدار با محبوب است، بدون همراه دلنوازم، حال من چگونه خواهد بود؟
کو چشم مست ساقی و کو آن لب چو لعل
مخمور مانده بی می و مینا چگونهای
هوش مصنوعی: کجا هستند آن چشمان زیبا و آن لبهای مثل لعل که در حال مستی باقی ماندهاند؟ بدون شراب و جام، حال تو چگونه است؟
میآید این سروش ز جانان نفس نفس
کای جان اسیر غربت دنیا چگونهای
هوش مصنوعی: این سرود از دل جانان به گوش میرسد و به جان اسیر در غربت دنیا میگوید: حال تو چگونه است؟
با موجهای قلزم هجران چه میکنی
در کام اژدهای غم ما چگونهای
هوش مصنوعی: در دریای دوری و غم، چگونه میتوانی با درد و اشکهای خود کنار بیایی و در این ناامیدی چه میکنی؟
ز آن روزها که بود سرت در کنار ما
شبها چه یا میکنی آیا چگونهای
هوش مصنوعی: از روزهایی که سر تو کنار ما بود، شبها چه میکردی، آیا حالوهوایت چگونه است؟
ای در وصال ما گذرانیده سالها
امروز در مفارقت ما چگونهای
هوش مصنوعی: ای کسی که سالها در کنار ما بودهای، حالا در این لحظهای که از هم جدا شدهای، حالت چطور است؟
بعد از وصال با غم هجران چه میکنی
با ما چگونه بودی و بی ما چگونهای
هوش مصنوعی: پس از آنکه ما به یکدیگر پیوستیم و با هم بودیم، حالا با غم جدایی چه میکنی؟ با ما چگونه بودهای و اکنون بدون ما چطور هستی؟
ای دیدهای که آن گل رخسار دیدهای
بی آن جمال روشن و بینا چگونهای
هوش مصنوعی: ای چشمی که آن گل رخسار را دیدهای، حالا بدون آن زیبایی روشن و دلنشین چگونه هستی؟
چونی در ابتلای بلای فراق فیض
ای وصل دوست داده بدنیا چگونهای
هوش مصنوعی: چطور میتوانی در سختی و عذابی که به خاطر جدایی از دوست دچار شدهای، نعمت وصل او را فراموش کنی و در دنیا به حالت رسیدگی کنی؟