غزل شمارهٔ ۸۶۰
بیا بیا که اسیران نواز آمدهای
بیا بیا که رقیبان گداز آمدهای
بیا و دیده عشاق را منور کن
که حسن ماه رخانرا طراز آمدهای
بیا بیا که ز سر تا بپا ببازم من
بیا بیا که توهم مست ناز آمدهای
ز پای تا سر حسنی و لطف و مهر و وفا
بیا بیا که بسامان و ساز آمدهای
بکف گرفته دل و جان بجان و دل خلقی
تو بهر غارت آن ترکتاز آمدهای
بجانب تو روان بود جانم از شوقت
اگر غلط نکنم پیش باز آمدهای
سری بپای نتو میخواست دل که در بازم
بیا بیا که بسی دلنواز آمدهای
فدای خوی تو گردم که با هزاران ناز
بکار سازی اهل نیاز آمدهای
بپای تو قدمی صدهزار فرسنگست
بیا که از ره دور و دراز آمدهای
شبی بخلوت ما میتوان بسر بردن
اگر چه از سر تمکین و ناز آمدهای
کبوتر دل اگر صدهزار صید کنی
یکی نساخته بسمل که باز آمدهای
بگوی شعر از اینگونه شعرها ای فیض
میان اهل سخن سر فراز آمدهای
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا بیا که اسیران نواز آمدهای
بیا بیا که رقیبان گداز آمدهای
هوش مصنوعی: بیا، بیا که کسانی که در انتظار محبت و نوازش هستند، به اینجا آمدهاند. بیا، بیا که رقبای ما که در تنگنا و درد هستند، به ما نزدیک شدهاند.
بیا و دیده عشاق را منور کن
که حسن ماه رخانرا طراز آمدهای
هوش مصنوعی: بیا و چشمهای عاشقان را روشن کن، زیرا زیبایی چهرهات مانند ماه درخشان است.
بیا بیا که ز سر تا بپا ببازم من
بیا بیا که توهم مست ناز آمدهای
هوش مصنوعی: بیایید که من از سر تا پا غرق عشق و علاقه شدهام. بیایید، شما هم با ناز و زیباییات آمدهاید و من را مست و دلباخته کردهاید.
ز پای تا سر حسنی و لطف و مهر و وفا
بیا بیا که بسامان و ساز آمدهای
هوش مصنوعی: از سر تا پای تو پر از زیبایی، مهربانی و وفاداری هستی. بیا و با من بیا، چرا که تو آمادهای و وضعیت خوبی داری.
بکف گرفته دل و جان بجان و دل خلقی
تو بهر غارت آن ترکتاز آمدهای
هوش مصنوعی: عشق و احساس خود را با تمام وجود به دست گرفتهام و برای جذب محبت و توجه تو آمدهام، گویی که به میدان جنگ آمدهام تا چیزهایی را که میخواهم بدست آورم.
بجانب تو روان بود جانم از شوقت
اگر غلط نکنم پیش باز آمدهای
هوش مصنوعی: جانم به خاطر عشق تو به سمت تو در حرکت بود و اگر اشتباه نکنم، تو پیش من آمدهای.
سری بپای نتو میخواست دل که در بازم
بیا بیا که بسی دلنواز آمدهای
هوش مصنوعی: دل من بسیار مشتاق توست و میخواهد با تو دیدار کند. بیا و حضور خود را به من ارزانی دار، چون که تو با وجود خود شادی و دلنوازی زیادی را به زندگیام آوردهای.
فدای خوی تو گردم که با هزاران ناز
بکار سازی اهل نیاز آمدهای
هوش مصنوعی: من آمادهام تا جانم را فدای تو کنم، زیرا تو با هزاران محبت و لطافت به یاری نیازمندان آمدهای.
بپای تو قدمی صدهزار فرسنگست
بیا که از ره دور و دراز آمدهای
هوش مصنوعی: برای تو، هر قدمی که برمیدارم، معادل صد هزار فرسنگ است. بیا که من از راه طولانی و دشوار آمدهام.
شبی بخلوت ما میتوان بسر بردن
اگر چه از سر تمکین و ناز آمدهای
هوش مصنوعی: یک شب میتوانی در خلوت ما بگذرانی، هرچند که با حالتی از وقار و افاده آمدهای.
کبوتر دل اگر صدهزار صید کنی
یکی نساخته بسمل که باز آمدهای
هوش مصنوعی: اگر دل کبوتر تو را هزار بار صید کنی، هیچکدام به اندازهی زخم عشق که باعث بازگشت میشود، نمیتواند تو را آزار دهد.
بگوی شعر از اینگونه شعرها ای فیض
میان اهل سخن سر فراز آمدهای
هوش مصنوعی: ای فیض، تو در میان اهل کلام و شاعران طراز اولی، بگو که این نوع شعرها را چگونه سرودهای.