گنجور

غزل شمارهٔ ۸۶۱

شور عشقی در جهان افکنده‌ای
مستیی در انس و جان افکنده‌ای
کرده‌ای پنهان محیط بیکران
قطره‌ای زان در میان افکنده‌ای
جلوه داده حسن را زان جلوه باز
پرده‌ای بر روی آن افکنده‌ای
سایه‌ای خورشید روی خویش را
بر زمین و آسمان افکنده‌ای
یک گره نگشوده زان زلفت دو تا
بوی جانی در جهان افکنده‌ای
از روانها کرده‌ای جوها روان
غلغلی در خاکیان افکنده‌ای
کاف و نون امر را بی حرف و صوت
در مکان و لامکان افکنده‌ای
آتشی از عشق خود افروخته
جان خاصانرا در آن افکنده‌ای
دوستانت را برای امتحان
در میان دشمنان افکنده‌ای
عارفان را داده‌ای بردالیقین
جاهلانرا در گمان افکنده‌ای
عاقلان را کار دنیا کرده یار
عاشقانرا در فغان افکنده‌ای
در دل من شوق خود جا داده‌ای
آتشی دلرا بجان افکنده‌ای
کرده جا در جان و جان خسته را
در طلب گرد جهان افکنده‌ای
قطره‌ای دلرا ز عشق خویشتن
در محیط بیکران افکنده‌ای
داده‌ای هم اختیار ما بما
هم ز دست ما عنان افکنده‌ای
از بهشت و حور داده وعده‌ای
رغبتی در زاهدان افکنده‌ای
ز آتش دوزخ وعیدی داده‌ای
رهبتی در عصیان افکنده‌ای
نقش انسانرا کشیدستی بر آب
از بنان آنگه بنان افکنده‌ای
چون بنانش را تو کردی تسویه
پس چرایش از بنان افکنده‌ای
فیض را از عشق ذوقی داده‌ای
در تماشای بتان افکنده‌ای

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شور عشقی در جهان افکنده‌ای
مستیی در انس و جان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: شما در جهان شور و شوقی ایجاد کرده‌اید که همه جا را پر کرده و حالتی از مستی و سرخوشی در دل‌ها و جان‌ها به وجود آورده‌اید.
کرده‌ای پنهان محیط بیکران
قطره‌ای زان در میان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، در این بیت به این موضوع اشاره شده است که در دنیای وسیع و بی‌کران، تو دارای راز و رازهایی هستی که درون این دنیای بزرگ پنهان شده‌اند. مثل این است که یک قطره در اقیانوس وجود دارد که به طور خاص و منحصر به فرد در آن جا قرار گرفته است.
جلوه داده حسن را زان جلوه باز
پرده‌ای بر روی آن افکنده‌ای
هوش مصنوعی: زیبایی او را به نمایش گذاشته‌ای، اما بر آن زیبایی پرده‌ای کشیده‌ای که آن را پنهان کند.
سایه‌ای خورشید روی خویش را
بر زمین و آسمان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: تابش نور خورشید بر زمین و آسمان، همچون سایه‌ای از روشنی خود را گسترده است.
یک گره نگشوده زان زلفت دو تا
بوی جانی در جهان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: یک گره از موهای تو که هنوز باز نشده، دو عطر جان‌فزایی در دنیا پراکنده کرده‌ای.
از روانها کرده‌ای جوها روان
غلغلی در خاکیان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: تو با ارواح خود، جوهای روانی ایجاد کرده‌ای و در دل خاکیان، همهمه‌ای به راه انداخته‌ای.
کاف و نون امر را بی حرف و صوت
در مکان و لامکان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ کلام و صدایی، فرمان و اراده را در هر مکانی و هیچ مکانی قرار داده‌ای.
آتشی از عشق خود افروخته
جان خاصانرا در آن افکنده‌ای
هوش مصنوعی: شما با عشق خود آتش عشق را روشن کرده‌اید و جان افراد خاص را در آن قرار داده‌اید.
دوستانت را برای امتحان
در میان دشمنان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: دوستانت را در شرایط دشوار و در میان افرادی که به آنها اعتماد نداری قرار داده‌ای.
عارفان را داده‌ای بردالیقین
جاهلانرا در گمان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: عاشقان و عارفان را به حقیقت و یقین هدایت کرده‌ای، اما بی‌خبران را در تصور و گمان‌ها گرفتار کرده‌ای.
عاقلان را کار دنیا کرده یار
عاشقانرا در فغان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: عاقلان به دنبال کار و دغدغه‌های دنیوی هستند، اما معشوق، عاشقان را در درد و غم رها کرده است.
در دل من شوق خود جا داده‌ای
آتشی دلرا بجان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: در قلب من، شوق و عشق تو را همچون آتش روشن کرده‌ای و این آتش به جانم نفوذ کرده است.
کرده جا در جان و جان خسته را
در طلب گرد جهان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: تو در دل من نشسته‌ای و جان خسته‌ام را به دنبال تو در همه‌جا سرگردان کرده‌ای.
قطره‌ای دلرا ز عشق خویشتن
در محیط بیکران افکنده‌ای
هوش مصنوعی: تو با عشق خود، مانند یک قطره دل را در دنیای وسیع و بی‌پایان پراکنده کرده‌ای.
داده‌ای هم اختیار ما بما
هم ز دست ما عنان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: تو به ما اختیار داده‌ای و در عین حال، ما را از کنترل خود خارج کرده‌ای.
از بهشت و حور داده وعده‌ای
رغبتی در زاهدان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: تو به زاهدان وعده بهشت و حور داده‌ای و این وعده باعث شده که آن‌ها مشتاق و امیدوار شوند.
ز آتش دوزخ وعیدی داده‌ای
رهبتی در عصیان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: از آتش جهنم به ما وعده‌ای داده‌ای و ما را به گمراهی و عصیان کشانده‌ای.
نقش انسانرا کشیدستی بر آب
از بنان آنگه بنان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: تو از ابتدا تصویر انسان را بر روی آب ترسیم کرده‌ای و سپس قلم را رها کرده‌ای.
چون بنانش را تو کردی تسویه
پس چرایش از بنان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: وقتی که تو خط و حالت را زیبا کردی، پس چرا زیبایی‌ات را از خط خود برداشت کرده‌ای؟
فیض را از عشق ذوقی داده‌ای
در تماشای بتان افکنده‌ای
هوش مصنوعی: از عشق، لذتی به دست آورده‌ای و در تماشای معشوقان غرق شده‌ای.