غزل شمارهٔ ۸۵۹
باز این چه فتنه است که در سر گرفتهای
بوم و بر مرا همه آذر گرفتهای
می آئی و ز آتش حسن و فروغ ناز
سر تا بپای شعله صفت در گرفتهای
ای پادشاه حسن که اقلیم جان و دل
بی منت سپاهی و لشگر گرفتهای
خاکستر تنم چه عجب گر رود بباد
زین آتشیکه در دل و در جان گرفتهای
هر چند سوختی دگر آتش فروختی
جان مرا مگر تو سمندر گرفتهای
گفتم مگر جفا نکنی بر دلم دگر
میبینمت که عربده از سر گرفتهای
تنها اسیر تو نه همین این دل منست
دلهای عالمی تو مسخر گرفتهای
ای عشق بر سریر ایالت قرار گیر
در ملک جان و دل که سراسر گرفتهای
از عشق نیست فیض ترا مهربانتری
محکم نگاهدار چو در بر گرفتهای
نزدیک تر ز عشق رهی نیست زاهدا
با ما بیا چرا ره دیگر گرفتهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز این چه فتنه است که در سر گرفتهای
بوم و بر مرا همه آذر گرفتهای
هوش مصنوعی: این چه ماجرای عجیبی است که تو در ذهن خود به راه انداختهای؟ تو همه جا را به آتش کشیدهای و زندگی مرا ویران کردهای.
می آئی و ز آتش حسن و فروغ ناز
سر تا بپای شعله صفت در گرفتهای
هوش مصنوعی: تو به من میآیی و از زیبایی و درخشش ناز تو، از سر تا پای من به آتش شوق و محبت فرو رفتهای.
ای پادشاه حسن که اقلیم جان و دل
بی منت سپاهی و لشگر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای پادشاه زیبایی که با فضل و مهربانی، دلها و جانها را به تسخیر خود درآوردهای و مانند یک سپاه و لشگر در قلبهای مردم جا گرفتهای.
خاکستر تنم چه عجب گر رود بباد
زین آتشیکه در دل و در جان گرفتهای
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر خاکستر بدنم به باد برود، زیرا آتشی در دل و جانم شعلهور شده است.
هر چند سوختی دگر آتش فروختی
جان مرا مگر تو سمندر گرفتهای
هوش مصنوعی: هرچند تو باعث سوختن من شدی و آتش بیرحمی را به جانم انداختی، اما تو انگار که سمندری جاویدان شدهای که از این آتش نمیسوزد.
گفتم مگر جفا نکنی بر دلم دگر
میبینمت که عربده از سر گرفتهای
هوش مصنوعی: گفتم که دیگر بر دلم آسیب نرسانی، اما الان میبینم که باز هم شور و هیجان از سر گرفتهای.
تنها اسیر تو نه همین این دل منست
دلهای عالمی تو مسخر گرفتهای
هوش مصنوعی: تنها دل من نیست که گرفتار عشق تو شده، بلکه دلهای بسیاری در جهان تحت تسلط تو هستند و به عشق تو اسیر شدهاند.
ای عشق بر سریر ایالت قرار گیر
در ملک جان و دل که سراسر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای عشق، بر تخت سلطنت وجودم تکیه کن و در قلب و جانم جا بگیر که تمام وجودم را به تسخیر خود درآوردهای.
از عشق نیست فیض ترا مهربانتری
محکم نگاهدار چو در بر گرفتهای
هوش مصنوعی: از عشق نمیتوان بهرهای گرفت، تو با محبت و دوستیات قوی و استوار باش، چون که در آغوش تو قرار دارم.
نزدیک تر ز عشق رهی نیست زاهدا
با ما بیا چرا ره دیگر گرفتهای
هوش مصنوعی: نزدیکی به عشق، بهترین و نزدیکترین راه است. عارفان و زاهدان، چرا از این راه دوری میکنید و به مسیر دیگری میروید؟